خوب به نظر من خدا  باید اسرار خلقت رو پیش این http://dowran.blogsky.comآقا  میذاشت و ایشون هم با آسایش خیال به این http://z8tun.comخانوم  انتقال میدادند . خوب مثل اینکه 
دیگه نباید ناراحت باشم  و تا یه کلاغ ۴۰ کلاغ وبلاگی ها بیشتر  نشده خودم  بگم. بله من شراره کاکاوند هستم و خبرنگار صفحه ی  اجتماعی روزنامه یاس نو هستم. اصلا دلم نمیخواست شناخته بشم و لی خوب انگار بعضی از http://dowran.blogsky.comدوستان  به من لطف داشتند . از ایمیلهای مهربونتون خیلی ممنونم. همه لطف داشتید و خواسته بودید
که در این باره خودم بیشتر توضیح بدم که توضیح دادم و امیدوارم کافی باشه. دارم جامعه شناسی میخونم و تا اواخر تیر ماه هم  برای همیشه میام تهران . هر چند وقت یکبار میام
گزارشامو تهران تنظیم میکنم و بر میگردم .

در مورد یکی دو تا کامنت و ایمیل هم فکر میکنم توضیح باید بدم: در  نهمین کامنتم  لیلای عزیز
نظر داده بودند :
سلام . شما ها و افرادی مثل شما چرا فقط حرفشو می زنید و هیچ راه حلی رو نمی گید . نه پیشنهاد یک گروه برای رفع مشکلات و نه هیچ راه حل دیگه . اینا جز اینکه فقط حرف باشه و یه مدت ذهن خواننده رو به خودش مشغول کنه چیزی نیست و افرادی مثل من می خونیم و متاسف می شیم و تموم شد و حتی بعد از یه مدت یادمون می ره .
ازتون خواهش می کنم با گفتن این حرفا حداقل توی نظرخواهی یه پیشنهاد یا راه حلی رو بگید . همه با هم کمک کنیم برای حلش نه فقط تاسف بخوریم . مگه این نیست که چای تلخ رو می تونیم شیرین کنیم و این شیرین کردن راه حلهای زیادی داره فقط کافیه که همت کنیم .
با ارزوی ایرانی آزاد
دختری از غرب ایران

که باید در جواب بگم: دوست عزیزم من تلخیها رو میبینم علتها رو هم میبینم و مینویسم ولی
دلیلی نداره که به جای بقیه تصمیم بگیرم.  هیچوقت دوست نداشتم که نقش مصلح اجتماعی
رو برای مخاطبانم بازی کنم. نظرم اینه : واقعیتو میگم و عوامل بوجود اومدنشو . ولی عکس العمل به عهده ی خودتونه. اگه دقت هم کرده باشید من در اغلب یادداشتهام یه سوالو مطرح میکنم و هر کسی میتونه به این سوال هر جوابی که دلش میخواد بده. من کلاسیک نویسی رو هیچوقت دوست نداشتم که برای هر سوژه یه پایان پیدا کنم یا تکلیف خواننده رو معلوم کنم .این وظیفه ی خودتونه.من فقط امکان تفکرو بهتون میدم.

نظرات 4 + ارسال نظر
خوابگرد شنبه 10 خرداد‌ماه سال 1382 ساعت 12:41 ق.ظ http://khaabgard.persianblog.com

درود...

مانی شنبه 10 خرداد‌ماه سال 1382 ساعت 01:18 ق.ظ

با سلام ، قاعدتا درمان شناسی از درون درد شناسی بیرون می آد ( مگر اینکه این موضوع هم مثل سایر موارد این بلاد معکوس باشه !) از نوشته های زیباتون ممنونم.
هموطن خوب ، هر نامی که داشته باشید ، به هر حال یکی از روزنامه نگاران خوش آتیه این سرزمین هستید.کماکان خواننده همیشگی مقالات شما هستم.
با آرزوی موفقیت بیشتر.
یک هموطن ، مانی .

تن تن شنبه 10 خرداد‌ماه سال 1382 ساعت 02:26 ق.ظ http://www.amricaamrica.persianblog.com

سلام شراره. خوبی. من همین ۱۰ دقیقه پیش با تو آشنا شدم. مطلب قبلیت که خیلی تکان دهنده بود. در ضمن خوب کردی که از یک کلاغ چهل کلاغ کردن جلوگیری کردی. امید وارم فاش شدن اسمت باعث نشه که برات دردسری ایجاد بشه. اگر که می تونی آدرستو عوض کن خلاصه یه جوری رد گم کن. یه وقت دیدی که برات پاپوش شد ها. از ما گفتن بود. برایت ارزوی سلامتی و شادی می کنم. سبز باشی

مهشید شنبه 10 خرداد‌ماه سال 1382 ساعت 04:30 ق.ظ http://zanane.blogspot.com

متاسفم. حقیقتا متاسفم که محبور شدی اسمت رو افشا کنی. من سری به وبلاگهای دوستانی که نام بردی زدم. اسمی از تو برده نشده بود. به خصوص که هر دو این دو دوست آنونیم می نویسند نمی توانم تصور کنم اگر اسمت رو می دانستند هم حایی مطرح می کردند. به هرحال متاسفم که خودت را ناحار دیدی که علنی شوی. و امیدوارم کّه تاثیری در نوشتارت نذاره. هم خوب می بینی و هم خوب می نویسی..امیدوارم ساکت نشی.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد