دو تا پسر ۱۸ساله و یه پسر ۱۹ ساله کسایی بودند که به دختر جلوی نامزدش تجاوز کردند. وقتی دستگیر شدند که دختر خودکشی کرده بود و مرده بود..معلوم شده که به خود پسر هم تجاوز کردند.اما هیچکدوم نه دختر اون موقع که زنده بوده و نه پسر اعتراف نکردند.قاضی گفته: اگه میومدند اعتراف میکردند که اینا به ما تجاوز به عنف کردند در دم اعدام میشدند.
یادمه با یکی ازوکلا که راجع به مشکلات دادگاهها مصاحبه داشتم ٬ میگفت: بدبختی ما از دو قشره.رشوه گیری و ترسویی پلیس و بی سوادی قضاتمون.

اما من این مشکلو فرا تر از این حرفا میدونم.توی جامعه ما هیچ نهادی کارشو درست انجام نمیده .یعنی به اون اصولی که لازمه پایبند نیست.
یکیش:خانواده های ما از تمام اون مسئولیتی که دارند فقط دو تا شو خوب انجام میدند.تولید مثلو تامین مسائل مالی.در صورتی که خانواده تعهدش خیلی بالاتر از این حرفاست.
در خانواده است که بچه ٬ ارزشها رو یاد میگیره و حد و حدود خودش رو میفهمه.در خانواده بچه امنیت لازم رو میخواد٬تا بتونه با استرسهایی از قبیل فشار جنسی مبارزه کنه.
در موارد دیگه و در جوامع دیگه ٬ اگه بقیه نهادها کارشونو درست انجام بدند٬ میتونند با ناتوانی یه نهاد دیگه کنار بیان.وقتی خانواده که مهمترینه کارشو درست انجام نده نوبت به ارگان آموزش میرسه.اگه آموزش قوی باشه ٬ باز هم بچه درست بار میاد.
به بچه های ما در مدرسه یاد میدند که خویشتندار باشند.اما این موضوع رو با نفی تمام داشته های نوجوانمون میگند.یادمه یکی از مدیرهای دبیرستان پسرونه داشت سخنرانی میکرد: آی جوونا از زن جماعت بترسید٬ حتی اگه مادرتون باشه . هیچوقت به چشمای یک زن نگاه نکنید حتی اگه خواهرتون باشه.اگه نگاه کردید توبه کنید . چرا که در چشمای یک شیطان نگاه کردید.
وقتی ما نسلمونو ٬ جوونمونو ٬ نوجوون در حال بلوغمونو از جنسیتی میترسونیم ٬ که ۱۰۰ در صد بعدها بهش تمایل داره ٬ چطور میتونیم به این بچه بگیم ٬ منحرف نشو.کدوم روز مسئولین آموزشی ما در مدارس و دانشگاهها به محصلشون گفتند : زن هست .پس نباید ازش فرار کرد.باید اونو شناخت. و باهاش رابطه منطقی برقرار کرد.اما میبینیم اکثر جوونای ما از زن فقط مدخلی برای ارضای غرایزشون تعریف دارند.چون در هر گوشه ای از اجتماع فقط همین کارآیی زنو میبینند و تقصیری هم ندارند چون الگو ندارند.چون یه جامعه آگاه برای هر نسلیش ٬ بر طبق فرهنگ٬ هنجارها٬ارزشها و نیازهای زمانی و شرایط خاص کودکانش الگو سازی میکنه تا بفهمند چکار کنند؟اینه که میبینیم آمار فساد و بزهکاری جوانان ما اکثرا؛ مختص به متولدین ۵۷ به بعده.

نهاد اقتصادیمون هم که معلومه.همه ما اصطلاح اقتصاد بیمارو شنیدیم و برامون هم کاملا؛ جا افتاده. وقتی اقتصاد ما ضعیف عمل کنه٬ وقتی ما سالی ۷۴۰ هزار بیکار تحصیلکرده به جمع بیکاری قبلیمون اضافه بشه٬ وقتی برای آزمون استخدام رفتگری شهرداری ۱۵۳ تا پزشک عمومی ثبت نام کنند ٬ وقتی لیسانس زبان واسه کمک خدمات بیمارستان ٬ فرم پر کنه٬ و اونقدر تورم بالا باشه که نتونی شکمتو سیر کنی و سقف حقوقی ۱۶۵ هزار تومن در ماه به شرط داشتن مسکن٬ زیر خط فقر محسوب بشه٬ ما چطوری انتظار داریم همه شرافت اخلاقی داشته باشند ٬ رشوه نگیرند٬ باند بازی نکنند٬زدو بند در نیارند.رشوه میگیرند تا شکم بچه رو سیر کنند٬ رشوه میگیرند٬نمره میدهند٬رشوه میگیرند تا حکم صادر کنند و دیر دستگیر کنند.این هم از نهاد حمایتی که قطعا نمیتونه درست عمل کنه .چون اگه خودش هم بخواد بقیه نمیذارند.پس چه اعدام ٬ چه ۱۵ سال حبس٬ چه قطع ید و.... هیچکدوم نمیتونند کاری کنند ٬ چون هیچکس سر جای خودش نیست.

 


Wednesday, January 22, 2003

وقتی زن برای بار سوم حامله شد٬نمیدونست چکار کنه.بار قبل هم نا خواسته حامله شده بود و حالا باید ٬ دنبال یه دکتر میگشت که کورتاژ کنه.بچه هاش خیلی کوچیک بودند٬ دوتا دختر ۲ ساله و ۳ ساله . زن واقعا بچه را نمی خواست. با همسرش مشورت کرد٬شال و کلاه کردند ٬بهشون آدرس یه متخصص زنان رو دادند٬ دکتر نصراللهی.مرد بعد از معاینه گفت: چرا میخواین نباشه.زن و مرد ناله کنان گفتند:بچه ها کوچیکند٬ از این گذشته ٬ ما واقعا بچه نمیخوایم.دکتر نصراللهی گفت:زن من آلمانیه.ما یه پسر ۴ ساله داریم و همسر من امکان بچه دار شدن مجدد رو نداره٬ تعهد بدین بچه رو به من بدین٬ من اونو تبعه آلمان میکنم ٬ به همراه نصف تمام اموال و املاکم.بعد با تحکم گفت: ولی باید تعهد بدین٬ که هیچ زمانی دنبالش نیاین و با معرفی خودتون ٬ آرامششو بگیرین.

زن و مرد٬ باید تصمیم میگرفتند٬ ۲۴ ساعت هم فرصت داشتند٬ فردا صبح یا باید تعهد میدادند ٬ یا باید٬ خودشون بچه رو نگه میداشتند.
زن و مرد ٬ خسته و وامونده و بلاتکلیف برگشتند ٬رفتند پیش یه خانم دکتر پولکی . دکتر بعد از معاینه به زن گفت: آخر هفته آینده براتون وقت زدم.زن و مرد بیشتر پا فشاری کردند٬ دکتر ۵ روز زودتر وقت زد.بعد ٬ آزمایش برای زن نوشت. روز موعود زن و مرد و جواب آزمایش دم بیمارستان بودند٬ دکتر در حالیکه پریشون بود٬ گفت: برادرشوهرم توی آمریکا سکته کرده و فوت شده٬ دیروز جنازه اش رسیده٬ امروز هم دارم میرم برای تشیع.حالا حالا ها هم نیستم.شاید هفته دیگه بر گردم.

قابله های محلی٬ داروی هزار و یک معجون بود که به خورد زن میدادند٬ هر روز مجبور بود یه وزنه ۲۵ کیلویی رو بلند کنه و دور حیاط بدوه ٬ اما ٬بچه به دیواره دنیا و رحم سفت و سخت چسبیده بود و ول کن هم نبود.

بعد آدرس یه دکتر دیگه رو دادند٬ زن و مرد با استمرار فراوانی ٬ دنبال سقط این بچه بودند.اطرافیان همه کفری شده بودند ٬ اما نصیحت و التماس هم فایده ای نداشت.
رفتند٬ پیش یه دکتر دیگه٬ اینبار همه کارها رو براه بود. و زن منتظر لباس اتاق عمل بود.یه پرستار بهش گفت: از دست خودت سیری؟ یا از دست بچه ات؟میدونی؟تا حالا چند تا زنو علیل کرده؟چند تا بچه رو هم که میخواسته بیندازه٬ فقط دست و پاشونو چرخ کرده و بچه ها چون مغز و قلب سالمی داشتند ٬زنده موندند ولی علیل دنیا اومدند٬بدون دست و پا.زن و مرد آهسته و بدون سرو صدا ٬بدون اینکه پولو از حسابداری٬ پس بگیرند٬از بیمارستان بیرون اومدند. و از دراگ استور بغل بیمارستان یه لباس حاملگی خریدند.

چند ماه بعد با استرس و دلشوره گدشت.هم برای مرد ٬هم برای زن.خودشون میدونستند٬که چه بلاهایی سر این بچه بی زبون آوردند٬میترسیدند ٬از اینکه بچه عقب افتاده ٬ یا فلج باشه.
تاریخ: ۳ بهمن ۱۳۵۵
مکان: بیمارستان گلستان
جنسیت:دختر
وزن: ۵۸۳۰ گرم
سنگین ترین نوزاد متولد شده در آن بیمارستان

اون بچه من بودم. من فردا ۲۶ ساله میشم.و اتفاقا از سماجتم هم خیلی خوشحالم.من زندگیمو دوست دارم و پدر و مادری که حالا عزیزترین فرزندشون هستم و به وجودشون افتخار میکنم.این چیزیه که همیشه خودشون هم به من میگند.زندگیمو مدیون سماجتم, و دکتر نصراللهی هستم ٬که حالا نیستش و من خیلی دوستش دارم.اون تنها کسی بود که منو قبل از تولدم خیلی تحویل گرفت.
خوشحالم که به هر چی میخوام میرسم و خوشحالم ٬کتابی نوشتم ٬که همیشه میخواستم بنویسم.مقاله ها و گزارشهایی که همیشه خوندنشون خیلی ها رو به فکر وا میداره. خوشحالم که هستم ٬ چون لازمه که باشم.خوشحالم که برادر شوهر اون خانم دکتر پولکی به موقع مرد.خوشحالم که اون دکتر بیسواد ٬کارشو بلد نبود٬خوشحالم که٬ دکتر نصراللهی ٬ انسان بود. خوشحالم که هستم .

 


Monday, January 20, 2003

.دوستی ٬ ایمیلی دادند ٬ با این مضمون:

با سلام

مطلب شما رو در مورد٬ فقر فرهنگی و مالی آقایون خوندم.جالب بود!!!چه خوب میشد ٬ در مورد علت دوست شدن دخترها با پسرها هم مطلبی بنویسید.خودتون خوب میدونید که بیش از نود و چند درصد اونها٬فقط ٬ بخاطر ازدواج کردن ٬این دوستی رو برقرار میکنند وبرای نشون دادن لیاقت خود٬ خودشونو به هزار رنگ در میارند.خیلی از خانمها ٬ هنوز معنی دوست شدن با جنس مخالف رو نمیدونند.راستی اینهم یک شکل دیگه ای از فقر فرهنگی نیست؟!!!!!!!!
با آرزوی موفقیت

من لازم دیدم ٬ نامه این دوست عزیز رو در وبلاگم بزنم.احتمال میدم که ٬ این٬ نظر بسیاری از افراد باشه.ولی دوست عزیز٬ یه نکته رو قبل از شروع حرفام ٬ به شما خاطر نشان کنم که٬ : من یادم نمیاد٬ مسئله ای تحت عنوان فقر فرهنگی و مالی آقایون مطرح کرده باشم.ساختار نوشتاری اولین جمله شما٬ طوریه که ٬ خواننده احساس میکنه٬ زن فقیر یا زنانی که از سطح فرهنگ کمی برخوردارند٬ وجود نداره.
و اگه خوب به مطلبم نگاه کنید٬ میبینید٬ که هر جا که من شخص یا اشخاصی رو مخاطب قرار داده ام٬ از کلمه ما استفاده کردم.و این ما شامل هر شخصی از هر سن و نژاد و جنس و طبقه و پایگاهی میشه.

نکته دیگه راجع به آمار نود و چند درصدیه دوستی دختر و پسره.شما با اطمینان بالایی ٬ این٬ آمارو ارائه کردین ٬ که باید بگم ٬ طبق آخرین آماری که من خبر نگار ٬ از بولتن زنان دیدم٬ فقط ۴۶ درصد دخترها ٬ برای ازدواج ٬ با پسرها دوست میشند. و درصد بیشتر این آمار ٬ مخصوص دخترهاییه که اول برای پول بعد ٬ زیبایی و سپس امکانات جانبی پسر ٬ باهاش دوست میشند که نشون از جامعه بیمار ما داره.و اگه روزی ٬ آمار نود و چند درصدی شما درست بشه٬ ما بدون شک ٬ در اتوپیایی زندگی میکنیم ٬ که همه جوامع دنیا از لحاظ روانی ٬آرزوی داشتنشو دارند.چرا که ٬این امر نشون دهنده سلامت روانی٬ اقتصادی ٬ فکری و فرهنگی هر فردیه.فردی که ابتدا آشنا میشه و در طی این آشنایی ٬ ایده آلشو پیدا میکنه ٬ باز هم میگم ٬ مشروط بر اینکه ٬ هیچکدوم از طرفین ٬ مشکل روانی و انحراف اخلاقی نداشته باشند
هر چند که٬ دوستی با فردی که دچار معضلات اخلاقی هست ٬ خودش ٬ سلامت و صحت انتخاب ٬ اون دختر و پسری که ٬ این شخص مشکل دار رو انتخاب کرده ٬ زیر سوال میبره.چرا که ٬ این انتخاب ٬ نشون میده که ٬فرد انتخابگر٬ خود٬ شخصی مسئله داره که به سراغ این اشخاص میره.مثلا ٬وقتی ما میگیم زن خیابانی٬ مطمئنا ٬ مرد خیابانی هم وجود داره ٬ که به این زن سرویس بده.

اینه که ٬ وقتی شما مدعی هستین ٬ که دخترا خودشونو به هزار رنگ در میارند٬ مطمئن باشین ٬ شما هم با اونا با صداقت رفتار نکردین و به هزار رنگ ٬ چهره عوض کردین.و مطمئن باشین که٬ تا وقتی ٬ دختری ٬ از دوستش٬ اطمینان برای ازدواج نداشته باشه٬ هیچوقت٬ به خودش ٬ اجازه پیشنهاد ازدواج رو نمیده مگه٬ همونطور که گفتم٬ از نظر اخلاقی ٬ مشکل داشته باشه.

در این مورد یکی از دوستای ٬ روانشناسم توضیحی در مورد این مطلب دادند که اینجا میارم:
این که ٬ یکی از دو نفر ٬ در دوستیشون٬ و حالا که اشاره به دخترها شده است٬برای ازدواج ٬ دوست میشند٬ نه تنها٬ نشونه فقر فرهنگی نیست٬ بلکه٬ نشون دهنده
صداقت و روال طبیعی یک دوستی هست.
و لازمه که هر دو نفر برای این دوستی٬ با صداقت٬رفتار کنند و خودشون باشند٬ در مدت آشنایی ٬ هر دو نفر٬لازمه ٬که ٬ با هم غذا بخورند٬ لباس پوشیدن همدیگه رد ٬ در مواقع مختلف ببینند ٬ و سکس با هم رو هم بعد از ماه سوم تجربه کنند.و روی ازدواج با هم ٬ بعد از حداکثر ٬۴ تا ۶ ماه از آغز دوستیشون ٬ فکر کنند٬ در این موقع٬ فرد از خودش باید بپرسه٬: آیا دوست داره تا آخر عمر ٬ با فرد مقابلش٬زندگی کنه؟آیا دوست داره ازش بچه داشته باشه؟ و سوالاتی از این قبیل٬ که اگه ٬پاسخ هر کدوم از این سوالات ٬ منفی بود٬فورا٬رابطه رو قطع کنه.چون هر دو طرف چیزی برای ارائه کردن ندارند.
لازمه ٬که طرفین٬هشیارانه ٬برخورد کنند٬ و ببینند٬ که فرد مقابلشون٬در این دوستی به انگیزه ٬ سود جویی و منفعت طلبی ٬ وارد این دوستی شده یا نه؟٬ و هر گاه که یکی از طرفین٬ این پیشنهاد رو مبنی بر سودجویی تلقی کرد٬ باید این دوستی رو در هر مرحله ای که هست ٬ تمام کنه٬ چون در این زمان٬ خود فرد هم به دلیل انتخاب ناشایستش ٬ باید به خودش و علت انتخاب این فرد ٬ توضیح بده.
البته٬ دوستی برای ازدواج٬ به ارزشهای فرهنگی جامعه افراد٬ هم بر میگرده٬ در جوامع سنتی و نیمه سنتی٬ و توسعه نیافته٬ازدواج٬ یکی از راه حلهای سرو سامان یافتن افراده.و طبیعیه٬که ما از دختر یا پسرمون٬انتظار همچین تفکری رو داشته باشیم.چون با این دید بزرگ شده و اتفاقا پایبندی به این ارزشها رو ٬ یه اصل مهم و بنیادی در جتمعه پذیری خودش میدونه٬و البته٬ رفتار کردن هر فرئ٬ بر طبق ارزشهای جامعه اش٬ دلیلی بر فقر فرهنگی نیست.

 


Friday, January 17, 2003

دیروز ٬ یه دختر ۲۱ ساله با نامزدش ٬ میرن کوه . ۱۱ ساعت بعد٬ پدر و مادر دختر و پسر ٬ هر دو رو توی یه دره پیدا میکنند ٬ در حالیکه ٬ پسر ٬ به درخت بسته بوده ٬ و دختر بیهوش روی زمین بوده با یه دریاچه خون زیر پاهاش.معلوم میشه ٬ سه مرد ٬ میان پسرو به درخت میبندندو جلوی چشماش٬ دست و پای دخترو میگیرندو بهش تجاوز میکن.

جریانو وقتی شنیدم ٬یاد کولیهای زاهاری استانکو افتادم. اون موقع از تجسم دست دارازی به کرا ٬جلوی آلیموت٬ و زجر هر دو چقدر ناراحت شدم٬ اما الان از تجسم این صحنه ٬ که اینقدر میتونه به هر دختر و پسری ٬ نزدیک باشه٬ وحشت و تعجب میکنم.

اونموقع ٬ توی اون بلبشوی جنگ ٬ در رومانی٬ و هر کشوری ٬ این ٬ مسائل ٬ جزء حواشی جنگ و نا امنی محسوب میشه.ولی این سوال پیش میاد ٬ که چرا در کشوری که ٬ جنگ نداره٬ اینقدر ناامنی هست؟ریشه همچین معضلاتی ٬ دو تا علت میتونه داشته باشه. اول فقر فرهنگی . دوم فقر مالی.

۱- فقر فرهنگی ٬ به این علت که٬ بسیاری از ما در خانواده هامون ٬ صحبت از سکس و ارتباطات جنسی ٬ رو جزء محرمات میدونیم. به نظر ما این جزء ادب و تربیت بچه هست که از جنس مخالفش ٬ چیزی ندونه.حتی اینو یه ارزش میدونیم ٬ که بچه هامون ٬ از این بابت ٬ خرفت بار بیان.
یکی دیگه از اشکالات فرهنگی ما اینه که : ما همیشه مرد و غرایز جنسی مرد رو غیر قابل کنترل میدونیم.شاید خیلی از ماها ٬ با اطمینان٬ از اطرافیان شنیدیم ٬ یا باور داریم ٬که: مرد نمیتونه جلوی غرایز جنسی اشو بگیره ٬ و یا تحریک شدن مردها دست خودشون نیست.اما ٬ این جمله ٬طرز فکر جاهلانه ایه.چرا که ٬ کنترل غریزه ٬ چه برای زن و چه برای مرد ٬ کاملا یه امر آموزشیه. دقیقا مثل اینه که ما بگیم : مردها کنترل ادرارندارند.این مسئله ٬مثل آموزش خوردن ٬راه رفتن٬ دستشویی رفتن و سایر امور ارادی ٬ بر اثر یادگیری بوجود میاداینه که میبینیم ٬ چرا زنها ٬ با توجه به بیش از حد ٬ احساساتی بودنشون ٬ خیلی بهتر از مردها ٬ میتونند ٬ خودشونو کنتریل کنند.چون دختر از کودکی با این ارزش بزرگ میشه که باید خودشو کنترل کنه.در غیر این صورت ٬ مشکل حیثیتی براش به وجود میاد.
اگر ما به ٬ پسر بچه هامون هم این موضوع رو گوشزد کنیم و اشکالات عرفی و قانونیشو با قطعیت و به عنوان یکی از اصول تربیتی ٬ بکار ببریم ٬ مسلما ٬ ما در آینده ٬ مردهایی که فکر میکنند نمیتونند رو نداریم.چرا که ٬ انسان موجودی ارادیه و این اراده است که اونو از حیوون جدا کرده. چرا که حیوونا ٬ نمیتونند ٬ کنترل غرایز کنند.

مشکل بعدی٬ ندیدن واقعیاته.یعنی ٬ همه ما فکر میکنیم ٬ اگه چشممونو روی عوارض مربوط به مسائل جنسی ببندیم ٬ مشکلی نخواهیم داشت. این در حالیه که٬ ندیدن
واقعیت ٬ دلیل بر نبودن واقعیت نیست.

ما همش داریم ٬ میزنیم سر ذهن بچه هامون ٬ که این کارا خوب نیست . باعث احساس گناه در اونا میشیم و اونوقت ٬ همون پدر و مادر ٬ به عناوین مختلف ٬ شهوت لجام گسیخته اشونو٬ یه جایی ٬ و البته در مواردی به کثیف ترین راهها ٬ جواب میدند.

۲- فقر مالی: اکثر درآمد ایران ٬ به دو دسته تقسیم شده ٬ کشاورزی و کارگری.که البته هر دو قشر ٬متاسفانه ٬ به زن کاملا جنسی نگاه میکنند.چون از نظر فرهنگی ٬ احترام به زن رو آموزش ندیدند.
الان که در ایران و بویژه ٬ غرب ایران ٬ امکان برقراری یه رابطه سالم واقعا وجود نداره.اونفدر غم نون هست که هیچکس به طرف مقابلش ٬ به عنوان مامنی برای آرامش روحیش نگاه نمیکنه.هر پسر بدبختی هم چهار قرون جمع کنه ٬ فوری براش ٬ دست بالا میکنند که ٬ یه وقت خدای نکرده ٬ از جمعیت لا اله الا الله چیزی کم نشه.

معمولا افراد فقیر ٬ ار نظر فرهنگی هم فقیرند. حتی اگه پیشرفت مالی هم کنند.مثل میلیونها نوکیسه ای که در اجتماع میبینیم٬ باز هم از لحاظ آماری ٬مشکلزاترین افراد اونا هستند.
توی یکی از مصاحبه هام ٬ با یه پسر ۲۶ ساله ٬ دانشجوی الکترونیک٬ که یکی از طرحهاش برنده چند تا جشنواره شده بود ٬ و به یه دختر ۱۳ ساله تجاوز کرده بود ٬ گفتم که:تو که از نظر مالی مشکلی نداشتی . طرحهاتو فورا کارخونه ها بردند٬ چرا اینکارو کردی ؟چرا از راه عاقلانه اش ٬ عمل نکردی؟
گفت: وقتی بچه بودم ٬ توی اتاقی میخوابیدم که پدر و مادرم و ۸ خواهر و برادرم بودند٬ ...
این دختر ٬ خیلی شبیه ٬ مادرم بود.
فقر فرهنگی اینطوری نمود پیدا میکنه.این پسر ٬ قبلا ٬تحت پوشش کمیته امداد بوده.

 


Thursday, January 16, 2003

امروز یکی از صمیمیترین دوستای اینترنتی ام ٬ این شعرو برای من گفته:

برف میبارد ٬ عزیزم ٬ برف
برسر بام و بر دیوار
برف میبارد٬ عزیزم برف
صد سلام و صد درود و آفرین بر تو
نشینی بر سیاهی های ظلم و ظلمت و بیداد

صد سلام و آفرین بر تو
خوش آمد گویمت ٬ ای هدیه دادار
ببار از آسمان این بار
ببار و بر دل تنگم تو مهمان باش

ببار از آسمان و بنگر ٬ این دنیا چه تاریک است
به جز تو در جهان رنگ سفیدی نیست
نماند جز سیاهی بر در و دیوار
ببار و این جهان را پر ز طلعت کن
ببار و آیه های عشق حق را تو تلاوت کن
برف میبارد ٬ عزیزم برف

 


Wednesday, January 15, 2003

یه دندانپزشک زن ۳۷ ساله اینجا هست ٬ که همسر پزشکش ٬ تقریبا هر روز کتکش میزنه.چند روز پیش ازش پرسیدم که : چرا اجازه میدی ٬ انقدر تحقیر بشی؟گفت:چون من خودم با شوهرم ٬ و بدون اجازه از پدر و مادرم ازدواج کردم ٬ الان پدرم میگه ٬ تو باید ٬ حفظ آبرو کنی.گفتم: شما که به خاطر ازدواجتون از خانواده ات اجازه نگرفتی٬ حالا واسه تحمل این همه توهین و تحقیر ازشون کسب اجازه میکنی؟هیچکدوم از افراد خانواده ات توی زندگیت نیستند٬ پس چرا اجازه میدی بهت بگن چکار کن و چکار نکن؟از نظر مالی هم که مشکلی نداری.میتونی کار کنی و آزادانه زندگی کنی.زندگیه توئه و فقط تو میتونی تصمیم بگیری.
گفت:میدونی چیه؟ من از جدا شدن میترسم.مردم چی میگن؟نمیخوام اسمم توی دهنا بیفته!!

من احساس میکنم ٬ اگه همه باورهای ما تغییر کنه ٬ و ما اون مدینه فاضله ای رو که بخوایم ٬پیدا میکنیم ٬ ولی تا سالهای سال ٬ کابوس طلاق ٬ و بی سرپرستی زن و تنهایی زن همیشه با مردم ما هست.مردمی که ٬ مرد رو یه سپر دفاعی ٬ برای زن میدونند.مردمی که تنها توصیفشون از ازدواج و زندگی مشترک اینه که: میخوایم تا زنده هستیم ٬ ببینیم ٬ دخترمون سر خونه و زندگیشه .ببینیم ٬ یکی هست که ٬ تو این دوره و زمونه ٬ که پدر به بچه خودش ٬ رحم نمیکنه ٬ مواظبش باشه.

این توصیفات از ازدواج و همسر ٬ چندش آورترین ٬ توصیفاتیه ٬ که من در مورد احساس انسانی یه رابطه ی بسیار پر تعهد و سنگین ٬با عنوان ازدواج شنیدم.
یعنی ٬ به جای کمال و باروری ذهنی دختر فقط ٬ ضعف و تنهایی و بی سرپناهیشو میبینند٬ و از اون طرف٬ با این تفکر٬ مرد هم به خودش و هم به فلسفه تشکیل زندگی اش توهین میکنه و توهین میشنوه.مرد غیر مستقیم ٬ میبینه و میشنوه که ٬ هدف از زندگی زناشویی ٬ فقط حفظ و حراست از موجودی بی دست و پا و آسیب پذیره که تنها ٬ وجه پذیرنده اش٬ بچه زایی و ارضای غرایز جنسی و شکمی و نظافتی ومذهبیشه.یعنی علنا مرد حکم یه محافظ رو برای زنش ٬ و زنش حکم یه فرد در حال آسیب و زیان رو برای همسرش بازی میکنه٬ که قطعا ٬ هیچکدوم از طرفین ٬ هیچ لذتی از زناشویی نمیبرند. و جامعه هم از زن و مرد انتظار همین نقشو داره.چون هزاران سال حکومت استبدادی به ما یاد داده که باید قویی باشه که بر فرد ضعیف جامعه که مسلما حالا زن ٬ ضعیفترین ٬ محسوب میشه٬ حکومت کنه.

از طرف دیگه٬این زجر آوره ٬ وقتی میبینم که یه زن تحصیلکرده از شوهرش کتک میخوره.وقتی زنی تحصیل میکنه٬ یعنی ٬برای خودش و زندگیش ارزش قائله. ولی وقتی ازدواج میکنه ٬ و کتک میخوره ٬ یعنی برای تمام اون ارزشهای زندگیش ارزش قائل نیست . و جالب اینه که وقتی کتک میخوره ٬ میگه ٬ به خاطر بچه هام و آبروم دارم تحمل میکنم.ولی این تحمل تحقیر ٬نشون میده که این زن نه برای بچه هاش٬ نه برای آبروش ٬ و نه برای خودش که قطعا مهمتر از همه اینهاست ٬ ارزشی نمیذاره.اون مغلوب شرایط ارزشی و فرهنگی جامعه هست.

متاسفانه ٬ نزدیک ۹۴ درصد افراد اجتماع با این دید به زن نگاه میکنند ٬ که تحصیلکرده ها هم ٬ جزء این افراد هستند٬ اینه که ما آمار بالای طلاق رو در خانواده هامون و به ویژه ٬ خانواده های تحصیلکرده داریم.زن و مرد ما هر دو مدرن شدند ولی طرز تلقی اونا از ازدواج و طلاق ٬ هنوز سنتیه.

 


Tuesday, January 14, 2003

خوب حیات نو و بهار و هم که بستند.من نمیخوام هیچ مطلبی در این باره بنویسم.

خاطره خیلی بدی در این مورد دارم.اردیبهشت ماه وفتی بنیانو بستند.خیلی وحشتناک بود.کار توی اون روزنامه خیلی به تجربه هام اضافه کرد.

خوب یادمه ٬اون روز یه گزارش تحلیلی رو برای چاپ دادم که تقریبا یکسال بود که خارج از وقتم ٬سرش٬ کار میکردم.راجع به کار زنان در ارگانهای غیر دولتی بود.بعد از بستن بنیان ٬ هم یه روزنامه دیگه اونو چاپ کرد ولی خیلی ناقص و گنگ.طوریکه خودم هم به زور میفهمیدم منظورش از نا امنی زنان در ارگانهای غیر دولتی چی هست.
منظورم ازکاردر ارگانهای غیر دولتی یعنی کار در شرکتهای خصوصی٬ ویزیتوری ٬پرستاری بچه ٬ کار در منازل ٬ نگهداری از سالمند و...بطور کلی کارهایی که در مراکز عمومی نباشه ٬ حتی تولیدیهای کم رفت و آمد رو هم شامل میشد.
آمار٬وحشتناک بود.یه فاجعه:از هر ۱۰۰ نفر مردی که آگهی استخدام برای کار زنان در این مشاغل رو داده بودند ٬ ۷۶ نفرشون فقط ٬ انگیزه های جنسی و سوء استفاده های
بدنی زن رو میخواستند. توی اون گزارش من به وضوح دیدم که ٬ این جامعه ٬ برای دختر و زنی که بخواد شرافتمندانه کار کنه و زندگی کنه ٬ اصلا جایی نداره.تقریبا جایی از واحدهای درآمد زا رو در ایران نمیتونی پیدا کنی که امنیت داشته باشه.

یه دختر ۲۲ ساله ٬ برام تعریف میکرد ٬ که: یه آگهی زده بودند توی یه روزنامه ٬ واسه استخدام کارگر منزل زنگ که زدم : یه مرد جوون ازم پرسیده که: خوب٬ شما چند سالتونه؟
قدت چقدره؟ وزنت چقدره؟ خوش لباس هستی یا نه؟
بعد تاکید زیادی کرده که من دوشیزه نمی خوام. شما حتما باید بیوه باشین.!!

برای من جالبه: یعنی اینقدر مردم ما از نظر جنسی گرسنه هستند؟که جواب قطعا مثبته.
و مشکلات مالی هم مزید بر علته.یه معادله حیوانی عصر حجری رو ما داریم در قرن بیست و یکم میبینیم.بسیاری از زنهای ما به خاطر پول باید کار کنند و این شامل هر هرزه کاریی هم میشه. یادم میاد وقتی با یکی از زنای خیابونی مصاحبه میکردم > بهم گفت:وقتی میبینی بچه ات سه ماهه گوشت نخورده و از گرسنگی داره پلاستیک پا دری رو میجوه ٬ امامزاده هم باشی ٬ خراب میشی.
ما همیشه در باورمون ٬مرد رو تنها تضمین کننده مالی زن میدونیم ٬ اینه که میبینیم ٬ خیلی از زنهای ما تن به هر کاری میدند که ٬فقط یه مرد٬ باشه ٬ که مخارجشونو تامین کنه.
حقوقی هم که زنهای ما میگیرند خیلی کمتر از حقشونه! حتی اگه یه تخصص هم داشته باشند.باز هم حقوقشو به عنوان اینکه زنه کمتر از کارش پرداخت میکنند.
یه بار همون موقع که رخشان بنی اعتماد زیر پوست شهر و میساخت ٬ به من گفت: من فیلم واقعی یه روسپی ۲۴ ساله رو دیدم که توی نفت یه آپارتمان اجاره کرده بوده و یه ماشین هم داشته.و خودش اعلام کرده که از ۸ صبح تا ۵ عصر ٬ توی یه شرکت کار میکنم و ۴۵ هزار تومن حقوقمه.شما خانم کارگردان ٬ با ماهی ۴۵ هزار تومن٬ میتونید زندگی کنید ؟که البته همه ما ساکت شدیم.

 


Sunday, January 05, 2003

وحشتناک تر از اون چیزی که فکر میکردم.خبر تاسفبار بود.

۱۳ تا دختر ۱۵ ساله ٬ جشن تولد دوستشون بوده.بدون وجود هیچ مردی. فقط خودشون بودند و خودشون.حتی یکی از خودشون هم فیلمبرداری میکرده.چند تاشون هم با مانتو و روسری بودند.فیلمو به صورت سی دی بیرون دادند.فیلم سراسر شهر پخش شده.
دو نفرشون خودکشی کردند.هشت نفرشونو ٬ دستگاه عریض و طویل و بیمار آموزش و پرورش ٬ که اتفاقا بعد از ۱۵ سال تازه فهمیدند که وجود مربی پرورشی برای مدارس٬نه تنها فایده نداره ٬بلکه مضر هم هست٬ به جرم شرکت در جشن تولد دوستشون و فیلمبرداری از اونا اخراج شدند.من نمیدونم! واقعا معنی خانه دومیعنی این طرز برخورد؟
از دو نفر دیگه هم اصلا خبری نیست .فیلم ٬ هیچ ٬ مورد قابل اشاره ای نداشت ٬ که باعث بشه ٬سی دی بشه و دست به دست و خونه به خونه بچرخه.جز اینکه ٬ نشون میده که مردم ما بر اثر خیلی از محدودیتها ٬چقدر به یه فرهنگ درست شاد بودن نیازمندیم. یعنی ما هر قدر که از شادی دوریم ٬ به همون اندازه ٬ هم ٬ از حواشی و جوانب و زوایایی که باید در شاد بودن رعایت کنیم ٬ هم دوریم.
یعنی شاد بودن یه عده دختر کم سن و سال ٬ مساوی با سی دی شدنه؟
یعنی شاد بودن و دور هم جمع شدن چند تا دختر ۱۵ ساله مساوی با اخراج اونا از مدرسه یا خودکشی ٬ یا ناپدید شدنشونه؟
چرا این دختر بچه ها ی ۱۵ ساله باید تاوان برخورد نادرست ٬ فرد ٬ یا افراد بی ظرفیتی که همیشه هستند ٬ رو پس بدند؟
چرا جامعه ٬ به جای جبران این ضد ارزشها٬ فقط در صدد تایید اونهاست؟

 


Saturday, January 04, 2003

جوابو از عروس زن ۶۲ ساله گرفتم.عروسش تقریبا ۲۲ ساله است.
میگه که:مادر شوهرم برام تعریف کرده که بعد از ازدواج مرد با خواهرش ٬ زن خیلی تنها میشه٬ هم از نظر روحی ٬ هم از نظر جنسی.خواهر زن برای اینکه ٬ شوهرش با زن
رابطه ای نداشته باشه٬ اونو با یه دلال آشنا میکنه و دلال در ازای شبی ۳۰ تومن(۳۰
تک تومنی) برای زن پسر ۲۰-۲۲۰ساله می آورده.حالا که زن پیر شده ٬ رضایت داده که به۳۰-۳۲ ساله ها هم راضی باشه.
زن ٬ عروسشو هم با خودش میبره.عروسش معتقده : چون من جوونم ٬ منو با خودش میبره٬ که یکی هم به خودش نگاه کنه.میگه : پسر جوون ٬ آدمو جوون نگه میداره.
وقتی میریم ٬ همیشه پیرمردا رو به من میده.
میپرسم:مگه ٬ تو زن پسرش نیستی؟چرا اینکارو میکنه؟
میخندد:مادر شوهر من ٬ هر کدوم از پسراش ٬ یه رنگند. یکیشون سیاهه. یکیشون بوره.
یکی چاقه.یکی لاغره.هیچ تعصبی هم روی بچه هاش نداره.با هر مردی که بوده ٬وقتی حامله شده ٬بعدش٬چند ماه عقد کرده و طلاق گرفته.
پرسیدم:شوهرت ٬چی؟ اون چیزی میدونه؟
با غرور گفت: دارم خرجشو میدم.چرا ندونه؟!!