معنی حق در جامعه ی ما چیه؟

قتل-قتل-قتل و باز هم قتل.در هفته ی گذشته ۵ قتل صورت گرفته. این قتلها نه برای پول نه برای شهرت و نه بخاطر قدرت بودند. عاملینشون اونها رو مرتکب شدند چون معتقد بودند که حق دارند اونچه رو که میخوان انجام بدند.چون حق مسلمشونه.حالا این حق مسلم چیه؟

 

1-راننده کامیونی 58 ساله که چند سالی بوده دومین زنشو هم گرفته بوده. میره که حجت رو تموم کنه و سومی رو هم بگیره. خانواده ی عروس شرط ازدواج رو رضایت دو زن قبلی مرد قرار داده بودند. مرد سراغ زن اول میاد برای خواستگاری . زن اول هر چی دم دستش میرسه به مرد پرت میکنه. مرد خونه ی زن دوم میره.زن دوم هم دعوا راه می اندازه که مرد کتکش میزنه . و اون قبول میکنه . محتاطانه میگه: باشه. اگه زن اولتو راضی کردی منم میام.زن چون میدونسته زن اول راضی نمیشه قضیه رو تموم شده میدونسته.مرد با استمرار فراوانی که این روزا از عهده ی خیلی از جوونا خارج شده دوباره بر میگرده پیش زن اول و میگه: باید برام بیایی خواستگاری.زن و مرد دوباره گلاویز میشن.مرد میره از توی ماشین تفنگ میاره . ماشه رو میکشه و رو به زن نشونه میگیره و میگه: من حق دارم که ازدواج کنم. کار بدی که نکردم.از دیوار کی بالا رفتم ؟ میای خواستگاری یه نه؟زن قبول نمیکنه. پسر20 ساله اشون که میبینیه اوضاع وخیمه. خودشو روی پدرش می اندازه . مرد تعادلشو از دست میده و به پسر شلیک میکنه.پسر میمیره. مرد وقتی میبینه که پسرو کشته هم به زن و هم به پسر 12 ساله اشون تیر اندازی میکنه.از خونه بیرون میاد که بره زن دوم و بچه هاشو هم بکشه. که هر چی پلیس ایست میده نمی ایسته و بهش تیر اندازی میکنند و میکشنش. پسر 25 ساله ی مرد که از ماجرا خبردار شده بود وقتی میرسه که کار از کار گذشته بالای سر مرد میره و به جنازه ی پدرش 4 بار شلیک میکنه.

 

2-مرد 36 ساله ای با زن شوهرداری رابطه داشته.زن مرد از ماجرا که خبردار میشه . میره که طلاق بگیره. با وساطت بزرگای فامیل و تعهد آبکی مرد دوباره برمیگرده که با مرد زندگی کنه.چند روزی خوب بوده که مرد بیموقع میگه برم بنزین بزنم 20 دقیقه ای بر میگردم. زن که بهش شک کرده بوده تعقیبش میکنه و میبینه که خونه ی همون زن شوهر دار رفته.5 ساعت بعد که برمیگرده تا از در وارد میشه زن بهش حمله ور میشه. مرد هم سفت و سخت کتکش میزنه ومیگه: حق دارم از زندگی ام لذت ببرم .پولشو دارم دوست دارم باهاش باشم به تو هم ربطی نداره. باز زن بهش هجوم میاره.مرد اینبار میره از زیر رختخوابها تفنگو در میاره و با قنداق تفنگ ضربه ی محکمی به سر زن میزنه.( مثلا خیر سرش میخواسته زنو نکشه) و از راه پشت بوم فرار میکنه. چند ساعت بعد همسایه ها با صدای جیغ و گریه ی بچه ها از ماجرا با خبر میشن. 2 روز بعد مرد رو تو خونه ی همون زن دستگیر میکنند.تیم پزشکی قانونی با گریه مغز زنو از روی فرش جمع کرده بود.

 

3- مردی از دخالتهای هر روز خانواده ی زنش به ستوه اومده بوده. زن منفعل و بازیچه ی حرف پدر ومادرش بوده. معتقد بوده:خانواده ام حق دارند نگرانم باشند. و باید از همه چیز زندگی ما خبر داشته باشند.همسایه ها هرچندوقت یکبار زن رو میدیدند که با یه چمدون آبی راهی خونه ی پدرشه.گاهی وقتها  بچه ی 2 ساله اشونو هم توی خونه میذاره و در رو روی بچه میبنده و میره.طوری که همسایه ها چند بار از روی دیوار پریده بودند و بچه رو که پشت سر مادرش گریه میکرده پیش خودشون آورده بودند و نگهداری کرده بودند تا پدرش برگرده. اینبار هم صبح وقتی زن و مرد با هم دعوا شون شد زن باز هم بچه رو گذاشت و رفت.دیشب مرد وقتی به خونه برمیگرده اینبار با عصبانیت -بچه به بغل- میره سراغ زن. به در خونه که میرسه هر چی در میرنه در رو براش باز نمیکنند. با داد و هوار و مشت و لگد و فحش هم در رو باز نمیکنند. بچه رو که بی امان گریه میکرده بر میداره وچند بار محکم به در حیاط میکوبه. بعد میبره بالای سرش و اونو محکم به زمین میزنه. بچه دو ساعت پیش مرد. مرد در بازجویی ها گفت : بچه ام بوده اختیارشو داشتم. حق کشتنشو داشتم.

 

معنی حق در جامعه ی ما اینه؟