از همه ی دوستانی که احساسات و دلایلشونو نوشتند ممنونم. تقریبا همه ی نظرات درست بود. و من چقدر لذت میبرم از کسانی که علتها رو میبینند و با صراحت مینویسند.                                     

            
 دو نفر در مورد ازدواج بهترین نصیحتها رو به من کردند که  همیشه ازشون ممنونم. اول یه مرد هنرمند و دوم یه زن با گذشته ای روسپیگری.

 

                

من ناصر تقوایی رو فرد ارزنده ای  میبینم.اولین کسی بود که به من گفت : حرفه ای بنویس. اون موقع هنوز کارمو شروع نکرده بودم. سال 76 بود. در مجلسی با هم صحبت میکردیم . من به تقوایی احترام میذارم. اون نمونه ی کامل مردیه که زن رو میفهمه نه اینکه بشناسه . این خیلی تفاوت داره. بحث به موضوع ازدواج کشید. به من گفت: میخوام یه نکته ای رو بهت بگم . و دوست دارم همیشه بهش عمل کنی و ادامه داد: اگه یه وقت دیدی همسرتو دوست نداری هیچوقت  بهش دروغ نگو. فورا ازش جدا شو. یک ساعت هم باهاش زندگی نکن چون این سر آغاز خیانتهای بعدیه.

اون این جمله رو گفت و چه با قاطعیت گفت. مدتهاست ندیدمش. اما هنوز هم به یاد حرفش هستم.یکی از دلایل سختی و تردید خودم هم در ازدواج همین بوده. همیشه از اینکه بخوام به کسی به دروغ بگم دوستت دارم میترسم. و خوشبختانه تا حالا در مواردی که برام پیش اومده تونستم از پس نه گفتن بر بیام.

 دوم سکینه معروف به اختر. 49 ساله . با سرمایه ای همطراز امیر قطر. با همسرش در یکی از امیر نشینهای عربی زندگی میکنه. همسرش وقتی ازش خواستگاری میکنه که ژتون 24 تومنی یکی از روسپی خانه های جنوب شهر دستش بوده و میخواسته برای بار چهارم ببیندش. زن با اینکه اصلا قشنگ نیست ولی مرد عاشقانه دوستش داره. از خانم رئیس اختر رو میخره . میبره مشهد و آب توبه روش میریزه. . اختر یکی از زنانیه که شجاعتش منو به ستایش وا میداره. اون از تک و توک انسانهاییه که هیچوقت گذشته اشو پنهان نمیکنه. واین شجاعت میخواد و دل شیر. اون هنوز هم تکه کلامهای زندگی گذشته اشو داره. وقتی ازش پرسیدم چطوری تو خوشبختی رو حس میکنی؟ گفت:واسه اینکه مردها رو خوب میشناسم. رختخواب تنها جاییه که زن نباید توش نجابت به خرج بده. باید هر چی خواستی بگی. وقتی سرتو با  یکی روی یه متکا گذاشتی نباید بهش دروغ بگی. و ادامه داد : از من به تو نصیحت . تا وقتی که ادای نجابت در میاری و خجالت میکشی زندگی ات از دستت در میاد. چون طرفت با صداقت میاد جلو و تو اونو گول میزنی . واون اینو میفهمه. و کیه که از یه آدم دله خوشش بیاد؟


 گفته های اختر اگر چه با خرده فرهنگ شهر نویی آمیخته بود . ولی بجا و درست بود. نظریه ای معادل تز فروید.

این اشکال بر تربیت دختران و زنان ما وارده که همیشه در خصوص مسائل جنسی آموزش ندیدند. ویا اگه آموزش هم دیده باشند جرات ابرازشو ندارند. جامعه خانواده و همه ی ابزار کنترلگر به او یاد دادند که همیشه نقش بازی کنه. نقش دختری محجوب و خویشتن دار. تمایل سکس از طرف زن در جامعه امری قبیحه. و این خود فاجعه است.

جامعه ی مردسالاری در مواردی به نفع مردان عمل میکنه ولی اگه دقت بشه میبینیم باز هم مردان خودشون جزء آسیب دیدگان این ذهنیت هستند. مرد مدرن زن رو با معیارهای سنتی انتخاب میکنه. و این باور رو داره که خانواده اش بهتر میتونند فرد مناسب رو انتخاب کنند. چون دور و برش انتخاب درست کم میبینه . مرد اینو نمیدونه که معیارهای انتخاب درست در جامعه با  سالها روندی که در رشد باورهاش داشته در تعارضند. به زن هم آموزش دادند که هیچوقت نگه سکس خوبه. و اگه لذت هم میبره وانمود کنه که نمیبره.
به زن یاد دادند در سکس خودشو کنترل کنه. هیچوقت برای سکس پیشقدم نشه. هیچوقت در مورد چند و چون سکس نظری نده. و همیشه وانمود کنه که با اکراه سکس رو پذیرا میشه.  غالبا مردان برای مدت زمانی به همسرشون به خاطر ندونستن مسائل جنسی در خفا جایزه میدن. چون این امر رو بر نجابت دختر و متانتش میدونند. اما بعدها با این روند وقتی که زن میبینه بخاطر این عدم آگاهی چه راست و چه دروغ مرد به اون پاداش میده . همین رفتار رو تقویت میکنه. مدتی بعد   مرد ناخواسته خسته میشه  . همونطوری که زن خسته میشه و دنبال یه دست آویز برای ارضای خودش میگرده مدتی با یه چیزای دیگه خودشو سر گرم میکنه ولی  اینسالهای آخر با ارتباط با مردان دیگه این نیاز رو علنی کرده.مرد هر چقدر هم که سالار باشه . در این خصوصی ترین لحظات از خودش متنفر میشه. چون فکر میکنه که با وجودیکه ازدواج کرده و زن همسر رسمی اونه - مرد داره به زن تجاوز میکنه. و کدوم مرد نرمالی رو سراغ داریم که از تجاوز به زنی که دوستش داره و انتخابش کرده لذت ببره؟               

 نکته ی قابل اشکال دیگه اینکه زنان با این رفتار به سرد مزاجی ملقب میشند و مردان به غریزه ی جنسی مهار ناپذیر که آنان رو به سوی فاحشه های خیابانی میکشونه. و این کشش شامل زنان و دختران دیگه هم میشه. و مشکلاتی رو بوجود میاره.

                  

 نکته ی دوم میزان مانور دهی مردان ماست.زمانی برای یکی از مسافرتهام قرار شد همه ی اعضای تور در یکی از هتلهای تهران جمع بشن. همینطور که داشتم همسفرهامو نگاه میکردم چشمم به مرد ۴۴-۴۵ ساله ای افتاد که با یه دختر ۲۲-۲۳ ساله اومده بود. فکر کردم  واسه ماه عسل میخوان بیان مسافرت.ولی بعد که دیدم مرد با همسرش و ۳ دخترش اومده که در اون گرما همه با مانتو و روسری بودند از مرد پرسیدم پس اون خانوم که توی هتل بودند با شما نیومدند؟ گفت: نخیر ایشون دوستم بودند. اونچه که خوانندگان عزیز به عنوان پول ازش یاد کردند.
 این موضوع تمام فضای استقلال مردان رو شامل میشه و پول اصلیترین زیر مجموعه اشه. میزان اختیاراتی که یک مرد داره هم میتونه به رسیدن به خواسته هاش کمک کنه. رایجترین حالتش  اینه که مرد در نقش بر آوردن نیاز زن دیده بشه. گاه دیده شده که مردی اقدام به این رابطه میکنه که از نظر مالی تامین هم نیست. منتها برآورنده ی نیاز زنه. بیشترین موارد در زندانبانها و نگهبانهای کلانتریها  که میتونستند موجبات ملاقات زنان و دختران زندانیها و باز داشتیها رو بر آورده کنند دیده شده. پرستارها و پزشکان بیمارستانها ارزیابهای ثبت اسناد  مامورین شهرداری و مالیات معلمینی که دانش آموزانشون خواهر و یا مادری جوان داشتند و حتی فالگیر ها  هم به چشم خورده.چون جامعه زن رو موجودی فاقد توانایی معرفی کرده که یه مرد میتونه کارشو انجام بده.


اکثر مردها هم زن رو از نظر اقتصادی تامین میکنند. چون زن از لحاظ اقتصادی معمولا عقب تر از مردان هست.اثرات تغییر اقتصادی بر زنان به طبقه و قومیت هم بستگی داره. هنگامی که در جامعه تغییرات اقتصادی رخ میده ماهیت کار و تمایز زنان و مردان دستخوش تغییر میشه.تقسیم کار جنسی افزایش پیدا میکنه.در حوزه های حقوق بگیری - مشاغل در بخش صنعتی تفکیک شده و عرف رایج اونه که زنان به کارهایی گمارده میشن که کم در آمد تر و غیر تخصصی تر از کارهای مردانه.و در کارهای غیر حقوق بگیری اشتغالشون به خانه داری هر روز بیشتر میشه بدون اینکه مزدی دریافت کنند.این باعث میشه روز به روز بر وابستگی مالی زنان به مردان افزوده بشه.مرد یاد میگیره سه نقش داشته باشه. نقش همسر و پدر خانواده  برای زن و بچه و نقش تفریحی برای زنان دیگه.و نقش تامین مالی برای هر دو دسته.


عامل دیگه فرهنگ و عناصر فرهنگی اونه. تضاد تطبقاتی در این دو دهه به شدت به چشم میخوره. کسانی که با دست داشتن در یک بالا پایین کردن رقم از سرمایه ی سی هزارتومن به دو میلیارد تومن رسیدند. تغییر پایگاه در ایران  سخته. در ایران قدرت -ثروت- ارث و پیشینه ی خانوادگی حرف اول رو میزنه.  و همه ی اینها کمک میکنه که فرد درجا بزنه.من مدیری رو سراغ دارم که به یکی از پرسنلهاش با همه ی تواناییها و قابلیتهاش ترفیع نداد. چون معتقد بود : پدرش سرایدار فلان اداره بوده و تا همین جایی هم که رسیده زیادشه.این در حالیه که اون جوون  سالهاست با تمام استعدادها و خلاقیتها صرفا بخاطر طبقه اش در جا میزد.

در نظر بیارید با تمام این توصیفات همچین فردی اگه بخواد از خط صداقت و شرافت انسانی بگذره و خودشو محق هم میدونه که بگذره چون حقوق مسلمش نادیده گرفته شده  چه کارایی که میتونه انجام بده. پس به تکاپو می افته خودش پیشرفت کنه . و این پیشرفت که از راه قانونمندانه اش با مشکل روبرو شده پس سعی میکنه از راه دیگه ای ترقی کنه. این میشه که در این راه از تمام معنویاتش میگذره تا به خواسته های معقولش برسه. اولین عنصری رو هم که در این گذار از دست میدند صداقته.

اما اشکال اصلی بر سیاستگذاری هاست.یه نفرین چینی میگه: امیدوارم همیشه در گذر زمان زندگی کنی.
این دقیقا توصیف ماست.ما داریم تلفات زیادی از سنت به مدرنیسم میدیم. بیشتر از اون حدی که انتظار داشتیم. زندگی مدرن با افکار و معیارهای سنتی. ما داریم این دوران رو بدون هیچ برنامه ریزی ای پشت سر میذاریم. قواعدی رو در راس برنامه هامون قرار دادیم که با مقتضیات زمان ما جور نیست. ما میگیم زندگی مشترک و تفاهم . که بنای اون بر رسیدن به خیلی از ارزشهای دیگه است و تکامل روحی.اما طلاق بد وصله ایه. تمام افکار ما حول این موضوع میگرده که باید زندگی کنیم. این فقط مختص به زن نیست. مرد هم آسیب میبینه. بسیاری از مردها رو ما داریم که به اجبار دارند به یه زندگی زناشویی ادامه میدند. صرفا برای اینکه بچه های طلاق نداشته باشند. چون در جامعه ذهنیت منفی برای تک تک اعضا خانواده وجود داره.
اینه که برای بند زدن یه زندگی پوسیده و زهوار در رفته ی پیزوری که  اگه طرفین  یه مثقال هم ارزش انسانی داشته  باشند همونو هم هدر میدند و به انواع ترفندها رو میکنند که فقط سختی نکشند و به این موضوع فکر نکنند.شاید برای کسی که درست فکر میکنه  طلاق در ناچاری امر بدیهی و کارایی باشه ولی برای کسی که پست کلیدی داره کسی که توی بازار کار میکنه کسی که ادعای خانواده دوستی داره خیلی سخته. چون میبینه تمام موقعیتهاش به خطر می افته. چون محیطش ذهنیت درستی از جدایی نداره .


ما هیچ برنامه ای برای این روزهامون نداریم. واقعیت اینه که همه ی ما انرژی داریم و تا این انرژی رو یه جایی تخلیه نکنیم به آرامش نمیرسیم. این انرژی میتونه با گریه کردن تخلیه بشه ولی به آرامش نمیرسیم.یعنی هر چقدر چخ چخ و هق هق کنیم باز یه جای کار دلمون شادی میخواد. ارگانیسم بدن ما هماهنگی زیادی با شادی داره. یعنی ما هر کاری میکنیم که فقط شاد باشیم. واسه همین به این در و اون در میزنیم که از این نظر ارضا بشیم. نکته ی جالب اینه که وقتی برای این موضوع با یه جامعه شناس صحبت میکردم گفت: ما دیسکو و بار های مشروب فروشی رو بستیم از اونطرف فساد و خیانت رو به خونه هامون وارد کردیم. نه اعتقاداتمون برامون موندند نه ارزشهامون.همه رو از دست دادیم.و در عوض سکس های بیمار و ناسالم و اعتیاد رو داریم.یکی از مهمترین عواملش همینه که جایی برای شادی کردن مردم نیست.
مردم میان گریه میکنند میزنن توی سر خودشون که من اصلا به این گریه های بدون فلسفه  اعتقادی ندارم آخرش میبینی که عنصری توی زندگیشون هست که شادی آوره. حتی میتونه برنده شدن در مزایده ی یه کارخونه با زد و بند  باشه. یا ارتقاء یه پست بالاتر.ولی اکثرا یه پای ثابتش زنه.
 در حالی که ما فکر میکنیم مردان  و زنان ما تنوع خواه هستند . این پیشداوری  به ضرر همه ی ما تموم شده. چون فکر میکنیم که این ویژگی مردان ماست که بعد از مدتی  از همسرانشون -البته اون همسرانی که خودشون آگاهانه انتخاب کردند-خسته میشند. در صورتی که اونا تنوع رو نمیخوان آرامش لازم رو میخوان.


همونطور که صادق عزیز گفتند ما الگو سازی نکردیم.نه هزینه ای  برای اینکار انجام دادیم نه حتی به ما هشدار دادند که چه مسائلی در انتظارمونه.  با توجه به خصوصیتهای سنتی- قومی و باورهای ما و با توجه به اینکه در دوران گذار هستیم لازم بود که به ما بینشی مطابق با سطح و خواسته ها ی جامعه بدند . بسیاری از ما نمیتونیم نقش مردان و زنان نسل قبل رو بازی کنیم مجبوریم به شیوه ی رایج در دنیا نگاه کنیم. جوامعی که هیچ پیشینه ی یکسانی با ما ندارند و اتفاقا اون دوران رو هم مدتهاست که  به سلامت گذروندند و حالا دارند آرامششو حس میکنند و ما همین آرامش رو میبینیم . در همه ی جوامع جنسیت در شکل گیری ساختار روابط اجتماعی نقش داره. روابط اقتصادی و فرهنگی غربی (تمام ملتهای سرمایه داری)به کشورهای جهان سوم نفوذ کرده و شیوه های سنتی زندگی رو بر هم زده و اقتصادی وابسته پدید آورده.دیدگاههای غرب درباره ی زنانگی و خانواده نیز بر دیگر الگوهای جنسیت تحمیل شده و اونا رو غیر عادی -شرک آمیز و اسارت بار یا از نظر جنسی عجیب و غریب جلوه داده. این در حالیه که الگو گرفتن از شیوه ی زندگی و نقشهای جنسیتی غرب اغلب نشانه ی پیشرفت تلقی میشه بدون اینکه چاره ساز وضع وخیم خانواده ها در ایران و عدم تطابق سنتها با زندگی مدرن باشه.