گاندی جمله ی زیبایی داره . میگه: اگه کسی خوابه ، میشه اونو بیدارش کرد حتی اگه سخت باشه ولی اگه کسی خودشو به خواب زده باشه، هیچوقت نمیشه اونو بیدار کرد.

چقدر میتونیم با اطمینان بگیم که خوابیم یا خودمونو به خوب زدیم؟

اما لازمه این شبهه رو برای همه رفع کنم .  خود من هم قسمت ارسال نظراتم فقط یکبار میاد.بامداد و رضای عزیزم و همینطور دو دوست دیگه ام همین مشکل رو داشتند که بوسیله ی ایمیل بهشون توضیح داده بودم. رضای عزیز که اشکال رو از سرور اعلام کردند و ممنونم ازشون . من تصور میکنم که ممکنه اشکال از خود کامپیوتر هم باشه.چون من  با کامپیوتر خودم همیشه قسمت ارسال نظرات میاد ولی با کامپیوتر خواهرم فقط یکبار میاد و دیگه نمیاد.

امیدوارم که حبه قند عزیز این مطلب رو بخونید و باور کنید، والا احساس میکنم که به بیماری سوءظن مبتلا هستید.اما باز هم این دلیل نمیشه که من آدرس گزارشاتم رو به شما بدم.
 لازم نیست  توضیح بدم که شما هیچ بار مثبتی در زندگی و افکار من ندارید و وجودتون هم تهدیدی برای من  و خوانندگانم نیست که من مجبور بشم به شما آدرس بدم.
اگه درخواستتونو با لحن درستی مینوشتید احتمالش بود که پاسخ قانع کننده ای بدم .ولی تا وقتی که یاد نگرفتید درست تقاضا کنید و خواسته اتونو معقولانه بگید جوابی نمیگیرید.

اینو بدونید که نیمی از رسیدن به یه خواسته  درست درخواست کردن اونه. وقتی لحن تقاضای شما درست نباشه قاعدتا جوابی نمیگیرید. این نشون میده برای تقاضاتون و رسیدن به اون  ارزشی قائل نیستید. لحن شما این منظور رو نه به من بلکه به سایر خوانندگانم رسوند که این فقط یه کنجکاوی و پرسش و دانستن نیست، شما غیر مستقیم من رو بازیچه ی یه کشمکش کودکانه میکنید و من نه به شما و نه به هیچ فرد دیگه ای اجازه نمیدم که بازیچه ی خواسته های سطحی و گذرا شون بشم. پس با لحن درستی تقاضا کنید که جواب بگیرید. این خواسته ای بود که من از دوست صمیمی خودم هم مبنی بر نخوندن وبلاگم داشتم و ایشون اونو نادیده گرفتند.


دوست صمیمی قدیمی که شاید بهترباشه به دشمن عزیز ازش یاد کنم هم باید بگم که ایشون در مقام یک مشاور بسیار محترمند .در خیلی از موارد مخصوصا تحصیلی و تصمیمگیریها به من کمک زیادی کردند و من از خودشون و همسر عزیزشون بسیار ممنوم. و آرزو میکنم که روزهای خوبی رو درپیش داشته باشند. هر چند که منظورم رو درست درک نکردند ولی باز هم دلیلی نمیبینم دوستیمو باهاشون قطع کنم . میدونم عصبانی بودند و اینو نوشتند و من هم با عصبانیت جوابشونو دادم. پس بهتره شما حبه قند عزیز آتیش بیار معرکه نشید. چون من و دوستم  فقط در این مورد باهم اختلاف داریم ولی در موارد دیگه با هم کاملا منطبقیم و من همسرشونو به عنوان عزیزترین دوستم دوست دارم و نمیخوام از دستش بدم . باز هم میگم دوست من اون کامنت رو از عصبانیت گذاشته همونطوری که من عصبانی شدم .

اما یه نکته ی دیگه : من فکر میکنم همین جنجالها هم به رشد روحی آدم کمک میکنه. من یاد گرفتم که زود عصبانی نشم .  و دیگه اینکه ناامنی آدم رو عصبی میکنه. من بیشتر از یکماهه که دارم فشاری رو از همه طرف تحمل میکنم و دم نزدم. این فشار خیلی شدید و همه جانبه بوده. تا جایی که تونستم سعی کردم اصلا در موردش ننویسم و با هیچ کس هم در این مورد صحبتی نکنم جز خانواده ام. این نا امنی که تقریبا با اوایل باز شدن وبلاگم مصادف بود انرژی من رو میگرفت اما باز هم سعی کردم که چیزی ننویسم .تا اینکه این اواخر تیر اوجش بود و من تحلیل رفته بودم. در هر صورت شاید روزی برسه که من بتونم این ۳۰ روز استرس رو براتون شرح بدم که چه ها کشیدم . ولی باز هم در مطلب ۳ تیر فقط از روحیه ی خودم نوشتم و یکی از هزاران موردیه از اونچه که باهاش برخورد کردم.فقط خواستم آگاهی بدم که اگه نمینویسم یا بد مینویسم واسه اینه که روحم اذیت میشه.

بگذریم: امروز ۶ تیر تولد شایان عزیز نویسنده وبلاگ دورانه.عزیزم میخواستم  آهنگی رو که فکر میکردم دوست داری برات لینک بذارم ولی به علت اینکه تمام وقتم رو گذاشتم که آی پی های
دیگران رو بلوک کنم واسه همین یاد نگرفتم که لینک بدم . هر چه هم که آریای عزیزم برام توضیح داد باز هم نفهمیدم. تولدت مبارک . لینک باشه واسه وقتی که از بلوک کردن آی پی ها فارغ شدم.

اما آخرین خبر اینکه عزیزانم ما داریم اسباب کشی میکنیم از شهری که در اون چند سال زندگی کردیم و به کرج میاییم.از شهری که زادگاهم نبوده ولی بهترین و مهمترین افراد زندگیمو در اون جا میذارم و میام. خواهرم و صمیمی ترین دوستم .
می آییم . به ناحیه ای که زیتون عزیز خیلی بهش ارادت داره و من فقط دوستش دارم چون  آسایش دارم و مردمش من رو نمیشناسند.هر چند که از لر و کرد تا افغانی و پاکستانی و خلاصه ۷۲ ملت توش زندگی میکنند.

الان دارم وسط ۱۶ تا جعبه ی بزرگ و  کوچیک تایپ میکنم و جواب ایمیلها و کامنتها باشه واسه ی بعد از اسباب کشی. اگه امروز کامپیوتر رو بر ندارم باز هم سر میزنم. اما اگه به وبلاگهاتون سر نمیزنم یا به ایمیلها جواب نمیدم بدونید داریم اسباب کشی میکنیم . چون قراره من اولاد خلفی بشم و به نصایح نیلو و هاله و داوود عزیزم و سایر پدر و مادرها گوش بدم .
 از پویان وتقی و نادی عزیزم بسیار ممنونم که کامنتهاشون کامل و جوابگوی سوالها و تردید هام بود .  

در آخر هم از بامداد و مرضیه و ... کسانی که ایمیل ندادند میخوام که بهم ایمیل بدند .