-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 10 دیماه سال 1382 13:12
فخر ملتم دیدم با رفتن تلخ کودکت کمر خم کردی از پا افتادی و ..... چه بیصدا شکستی دردت را شیون نکردی و صبور گریستی خشمت را به زیر هکتارها خاک و خشت فرو بردی با تو همدردم اما نه ! این درد نیست رنج است رنجت را از ریشه بر می کنم خواهم امد و به خائن زمینی که قرنها زینتش بودی خواهم گفت: هنوز هم در سکوت ویرانه هایت اقتدار...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 9 دیماه سال 1382 13:01
از وبلاگ مرتضی پاریزی: وبلاگ و جذابیت های رنگ رنگش، انگیزه های فراوان برای نوشتن خلق کرده است. من اما انگار دل سپید این صفحه را تنها سنگ صبوری می دانم که توانسته است پناه لحظه های بی پناهی باشد و این البته کم چیزی نیست... راستش! تازه از بم رسیده ام... با آنکه به مصیبت عادت کرده ایم اما اینبار ماجرا فرق می کرد... آن...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 26 آذرماه سال 1382 13:29
تصور می کنم لازمه که توضیح بیشتری به بعضی از خوانندگان بدم. شاید تا حالا با مشکلی شبیه ابن مشکل که برای اکثر زنان و دختران در محل کار پیش میاد مواجه نشده باشید. اما این یه واقعیته . ناامنی در محیط های کاری هست و این رو همه ی ما زنان میدونیم. این ناامنی به شخص و تیپ و قیافه ی خاصی هم مربوط نیست. خیلی از زنان و دختران...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 6 آذرماه سال 1382 23:56
دنبال ناشری بودم که دستش به دهنش برسه و خوش قلق باشه . قبلی خیلی اذیتم کرده بود. توی همین گشت و گذارها یه انتشاراتی رو بهم معرفی کردند که به نظر معرفم همه ی این ویژگیها رو داشت . توضیح داد : دکتر .... متخصص ....و آدم فرهنگییه و برای پول کار نمیکنه والا همین حالاش داره ۱۷ تا پروژه ی درمانی با هم میسازه . ککش نگزیده و...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 5 آذرماه سال 1382 23:03
بعد از یکماه سلام . معذرت خواهی نمی کنم که ننوشتم. چون نمی خواستم بنویسم . در واقع میخواستم وبلاگ رو ببندم اما نظرم عوض شد. الان مدتیه که دارم یه خلاء بزرگ توی روابطم ایجاد می کنم. و این وقت گیر و پر فشاره. هر چند وقت یکبار این کارو میکنم.هر چند وقت یکبار تمام روابطی رو که تشخیص بدم بیهوده هستند و بیفایده قطع می کنم....
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 3 آبانماه سال 1382 21:30
افسانه هایمان را نجات دهیم نگذاریم به افسانه بدل شوند مصاحبه ی زیر چکیده ی گفتگویی دو ساعته با یکی از حقوقدانان و اعضای کانون مدافعان حقوق بشر در مورد افسانه نوروزی و برائت او تنظیم گردیده بدلیل پاره ای از اصول از جمله رعایت کوتاهی مطالب نوشتاری و خواندن سریع آن اهم گفتگو در این مقوله آورده شده . لطفا خلاصه ای از...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 27 مهرماه سال 1382 22:42
از وبلاگ مهشید : ((حتما متوجه بنر کنار صفحه شده اید. امیدوارم این بنر آغاز جنبشی باشد در اینترنت برای طرح درخواست آزادی زندانیان سیاسی. روی بنر که کلیک کنید ، می توانید فرم اعتراضی به حکم احمد باطبی را امضا کنید. وکد های بنر به فارسی و انگلیسی موجود است که می توانید آن را در سایت ها و وبلاگهای خود جای دهید ... ))
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 27 مهرماه سال 1382 14:58
تقریبا ده روزه که آنفولانزای شدیدی گرفتم. مدتهاست میخوام بنویسم ولی اصلا نمیتونم به صفحه مانیتور نگاه کنم. با سختی کار میکنم و به مدت یک هفته هم جیغ خواهر زاده ی عزیزم توی سرم با اکو پخش میشد. از همه دوستانی که با ایمیل و پی ام و کامنت و تلفن روزنامه و نوبل شیرین عبادی رو بهم تبریک گفتند تشکر میکنم. من هم اعطای صلح...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 4 مهرماه سال 1382 20:02
جهل من از دانش افلاطون بیشتر است. این جمله رو بزرگ روی کمرش خالکوبی کرده بود. 23 ساله بود . از خماری خمیازه هایی میکشید که میموندم چطوری یه نفر آدم میتونه انقدر دهنشو باز کنه! نوه ی یه سرهنگ باز نشسته بود. پدر و مادرش از هم جدا شده بودند . مادرش آمریکا رفته بوده و تا قبل از زندانش با همین پدر بزرگ زندگی میکرده. تعریف...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 31 شهریورماه سال 1382 12:30
استعمار گرها بویژه انگلیسیها برای تسلط بر کشورهای تحت استعمارشون فرمولی دارند که خیلی کار آمده. میگن: اگه میخوای به یه کشور زیر سلطه ات براحتی حکومت کنی آدمای بزرگ رو بذار سر کارهای کوچیک. آدمای کوچیک رو بذار سر کارهای بزرگ. مدرک تحصیلی 9 راننده ی آژانس تاکسی تلفتی در میرداماد برای پوشش بیمه به این ترتیب بود: 2 نفر...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 18 شهریورماه سال 1382 19:45
سوفیای عزیزم ا الان که این نامه رو برایت مینویسم دو روزه که از ایران رفتی. گذاشتم بنویسی و بعد بنویسم. 12 ساعت از قبل از رفتنت تو رو دیدم.شنبه 6 عصر. روز ی رو که بهم زنگ زدی یادمه. وقتی بهم گفتی میخوای یکشنبه 6 صبح بری تمام بدنم لرزید.من مجبور بودم تا جمعه صبح امتحان بدم در حالیکه 900 کیلومتر ازتو دور بودم.با مصیبت...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 18 شهریورماه سال 1382 01:17
خوب ، به سلامتی و با کمک عمو قاسم عزیز توانستم دوباره نظر خواهی رو راه بندازم. چون این روزها سرم خیلی شلوغه و به اینترنت به راحتی دسترسی ندارم، دیر به دیر update میکنم که به بزرگی خود تون ببخشید. باز هم از عمو قاسم تشکر میکنم.
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 13 شهریورماه سال 1382 17:40
دوستان دوست عزیزم نویسنده وبلاگ لر لطف کردند و این نظرخواهی رو برای من گذاشتند.اما سخته . چون قبل از فرستادن هر مطلب من باید نظرخواهی پرشین بلاگ رو اینجا لینک بدم که هیچی دیگه. لطفا یه راه آسونتر پیدا کنید.
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 13 شهریورماه سال 1382 14:29
اگه کسی از برنامه نویسی سر در میاره لطف کنه و نظر خواهی منو درست کنه. مدتهاست سرویس بلاگ اسکای نظر خواهی های بلاگر ها رو برداشته و گفتگوی یک نفره برای من و خیلی ها واقعا عذاب آوره. لطفا هر کسی بلده به من ایمیل بده. نظرات
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 12 شهریورماه سال 1382 17:05
قرنهاست مردم بنام اعتقاد کوره راههای سخت را پیموده اند. هزاران سال است معابد دختران نذر شده را بنام خدایان و برای کاهنان می پذیرفتند. عشرتکده های سومر در جوار زیگورات ها ساخته میشدند تا زائرین پس از خدایان بر اندام زنان و جوانکان پر عشوه سجده کنند. نذر شدگان برای معابد ثروت و قدرت و مسافران جویای شهوت به همراه می...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 9 شهریورماه سال 1382 15:44
ویروس عزیزتر از جانم فایل ارسالی شما دریافت شد و مایه ی شادمانی ام گردید. اما نکته ای را لازم دیدم گوشزد کنم. و آن اینکه : محبوبم ! من هیچگاه برای خودم و به نام خودم فایلی ارسال نمیکنم. شاد باشی. ایام بکام
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 9 شهریورماه سال 1382 00:36
دو روزه که برای امتحان های ترم تابستونه اومدم غرب . خواستم مطلبی راجع به خروج غیر قانونی زوار به کربلا بنویسم ولی لازم دیدم اول یه نکته رو اشاره کنم . خورشید خانوم و پینکفلویدیش با دو تن از وبلاگنویسهای خارج از ایران ازدواج کردند. بهشون صمیمانه تبریک میگم. و آرزوی روزهایی روشن و سرشار از شادی میکنم.اما موضوعی که واقعا...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 1 شهریورماه سال 1382 13:03
توی بیمارستانی که خواهرم ماماست زن 21 ساله ای را آورده بودند که توی یکی از شهرستانهای اطراف سقط جنین کرده بود.سقط جنین رو یکی از زایشگاهای شهرستانهای تابعه ی همون شهر انجام داده بود.شوهرش کفاش بود و زن بعد از 4 سال زندگی میخواست بچه ی سومشو سقط کنه. وقتی زن رو به بیمارستان رسوندند داشت جون می کند . جراح زن رو معاینه...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 29 مردادماه سال 1382 00:16
دیروز که از کرج به تهران میرفتم زنی حدود 40 ساله کنارم نشسته بود. موهاشو رنگ زردی که به نارنجی میخورد زده بود . مانتوی ارزون و جلفی پوشیده بود و هر چند دقیقه یکبار آروغ میزد. از عوارضی که رد شدیم تلفنش زنگ زد . کاسب کارانه شروع کرد: نه دیشب تا صبح نخوابیدم. با فریده مهمون داشتیم. ------: نه نه . اه ه ه . ساغرو از کجا...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 9 مردادماه سال 1382 23:27
با سلام از اینکه دیر نوشتم خیلی عذر میخوام. موضوع بحثمون ارتباط پنهان زنان متاهل با مردان بود که در اصطلاح روانشناسی به ارتباط خارج از سیستم خانواده نامبرده شده.این ارتباطات شامل ارتباط زنان متاهل با مردان- مردان متاهل با زنان - دخترانی که با مردان با اختلاف سنی بالا -پسران جوانی که با اختلاف سنی زیاد با زنان با سن...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 4 مردادماه سال 1382 18:23
salam az hameye khanandeh haye azizi keh tooye ein modat beh ein page sar mizadan va comment gozashtan samimaneh ozr khahi mikonam. ein modat beh sakhti mashghool boodam va motasefaneh natoonestam matlabe jadidi benevisam baadesh ham keh ein blogsky bazi dar ovordo chand roozi nemishod azash estefadeh kard hanooz ham...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 12 تیرماه سال 1382 08:24
عزیزانم احتمالا تا هفته ی آینده نتونم بنویسم . چون اسباب کشی وقتمو خیلی گرفته من هم از کار بدنی خیلی زود خسته میشم . بگذریم : خونه ی ما خط تلفن نداره و خریدن خط تلفن و کشیدن اون هم مکافاته .چون مخابرات اجازه ی کشیدن خط رو خیلی وقتها صادر نمیکنه. این از جمله مهمترین اشکالات رفاهی کرجه. الان از یه کافی نت دارم مینویسم و...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 8 تیرماه سال 1382 02:40
یکی از مهندسهای عالی رتبه ی صنایع با همسر و سه دخترش برای مدتی در شهر ما زندگی میکردند. زن و مرد تقریبا همیشه با هم اختلاف داشتند .زن به شدت از همسرش متنفر بود. وقتی بحثش پیش میومد میگفت : یه شب ساعت ۱۰ قلبم درد میکرده هر چی بهش گفتم که بیا منو ببر بیمارستان گفته: من خسته ام حوصله ندارم ماشین رو از پارکینگ در بیارم....
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 6 تیرماه سال 1382 17:40
گاندی جمله ی زیبایی داره . میگه: اگه کسی خوابه ، میشه اونو بیدارش کرد حتی اگه سخت باشه ولی اگه کسی خودشو به خواب زده باشه، هیچوقت نمیشه اونو بیدار کرد. چقدر میتونیم با اطمینان بگیم که خوابیم یا خودمونو به خوب زدیم؟ اما لازمه این شبهه رو برای همه رفع کنم . خود من هم قسمت ارسال نظراتم فقط یکبار میاد.بامداد و رضای عزیزم...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 3 تیرماه سال 1382 19:27
امروز میخوام از خودم بگم. نمیخوام هیچ مسئله ای رو ریشه یابی کنم. دلم خیلی گرفته.چرا؟ مگه من چی مینویسم که به همه بر میخوره؟ البته شما خواننده های وبلاگم جز چند نفر که میدونم اونقدر براشون مهم هستم که برام نگران میشن تنها کسایی هستید که بهم نمیگید ننویس.از این بابت ممنونم. پدرم مادرم نگرانند. خواهر دومیم زنگ میزنه...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 2 تیرماه سال 1382 17:37
روزای اولی که سر هر کاری که بری بقیه خیلی روی آدم زوم میکنند که چکار میکنی؟ و چی میخوای؟ تقریبا مثه یه شگفتی به آدم نگاه میکنند. اولین روزنامه ای که من کار کردم همین طور بود. من اولین خبرنگار زنی بودم که قرار بود باهاشون کار کنم. صبح که میرفتم میدیدم یه چیزی شبیه کنفرانس توی آبدارخونه تشکیل دادند تا منو میدیدند...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 30 خردادماه سال 1382 12:12
پادشاهی یونانی تختی ساخت به بلندی قامت خود و پهنای عرض خویش.تخت را به میدان بردند. امر کرد جار زنند که در پیشگاه او همه با هم برابرند. نه هیچکس از دیگران بیشتر است و نه کمتر. این دموکراسی من است .همه با شاه برابرند و برتریی به دیگری نیست. مرد و زن دسته دسته بر تخت میخوابیدند. اگر بلند تر بودند شاه دستور به قطع پا...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 25 خردادماه سال 1382 20:44
از همه ی دوستانی که احساسات و دلایلشونو نوشتند ممنونم. تقریبا همه ی نظرات درست بود. و من چقدر لذت میبرم از کسانی که علتها رو میبینند و با صراحت مینویسند. دو نفر در مورد ازدواج بهترین نصیحتها رو به من کردند که همیشه ازشون ممنونم. اول یه مرد هنرمند و دوم یه زن با گذشته ای روسپیگری. من ناصر تقوایی رو فرد ارزنده ای...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 25 خردادماه سال 1382 14:47
سلام . دوستان لطفا مطلب رو نخونید تا دوباره بنویسمش . چشمتون خسته میشه.متشکرم.
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 21 خردادماه سال 1382 20:31
یکی از همکلاسهای قدیم شوهرخواهرم بعد از مدتها اومد خونه اشون. شوهر خواهرم خوشش ازش نمیومد. مرد ۴۰ ساله است و با همسر ۳۲ ساله و دو بچه اش در یه پنت هوس نیم میلیاردی زندگی میکنه. فارغ التحصیل فرانسه است . یه شرکت بسیار درآمد زا داره و خانواده ای سرشناس. الی رو (اسم زنشه) خیلی دوست داره و خوب متقابلا زن هم ابراز لطف...