جهل من از دانش افلاطون بیشتر است.

این جمله رو بزرگ روی کمرش خالکوبی کرده بود. 23 ساله بود . از خماری خمیازه هایی میکشید که میموندم چطوری یه نفر آدم میتونه انقدر دهنشو باز کنه! نوه ی یه سرهنگ باز نشسته بود. پدر و مادرش از هم جدا شده بودند . مادرش آمریکا رفته بوده و تا قبل از زندانش با همین پدر بزرگ زندگی میکرده. تعریف کرد:قبلا" سیگاری زده بودم. شیره هم میکشیدم. دو سال پیش با یه زن 40-50 ساله دوست شدم. از طریق ساغر دوست دختر یکی از دوستام.

باباش استاد دانشگاه بود. تزریقی بود . هروئینشو از این زنه میگرفت.رفتم خونه اش. از من خوشش میومد. بار پنجمی که باهاش خوابیدم گفت: نه ! نمیشه! اینجوری کیف نمیکنی. از پر روسری اش یه بسته درآورد. ریخت کف دستش . گفت: بو بکش. کشیدم. دیگه هم نتونستم ول کنم.

۳ بار گرفتنم. دوبارش بعد از ترک اومد آزادم کرد. جریمه امو هم داد.توی زندان هم همین خالکوبی رو برام زدند. یکی همه ی بند ازش حساب میبردند خاطرم رو خیلی میخواست ( در زندان معمولا" به افراد ضعیف و کم سن و بی پول و بی مواد به راحتی تجاوز میشه) و معمولا" بدون بها خاطر کسی رو نمی خوان.)خوب این زن بعد از آزادی بهم جا میده و باهام میخوابه.

پرسیدم: دوستش داری؟////////: بهش عادت کردم. تنها کسیه که بدون پول بهم جنس میده. کتکش هم بزنم میگه عیب نداره. دوست دارم.به جای هر بسته باهاش میخوابم. از تو جوب خوابیدن که بهتره یا از سرما لرزیدن . پرسیدم: نمیترسه مریض باشی؟ مثلا" هپاتیت؟ گال؟....

فقط نگاهم میکنه!یادم میاد که الهام چطور گریه میکرد و تعریف میکرد هر شب شوهرش مرد ها رو مینشونده و خودش دم در مینشسته و تا پول نمیدادند نمیذاشته برند پیش زنش.

نظرات 67 + ارسال نظر
[ بدون نام ] جمعه 4 مهر‌ماه سال 1382 ساعت 08:27 ب.ظ

دوباره اوج گرفتی و همون چای تلخ خودمون شدی.

تن تن جمعه 4 مهر‌ماه سال 1382 ساعت 08:35 ب.ظ http://amricaamrica.persianblog.com

مثل همیشه تلخ... . یه بار هم یک چیز شاد بنویس تو رو خدا

تن تن جمعه 4 مهر‌ماه سال 1382 ساعت 08:36 ب.ظ http://amricaamrica.persianblog.com

***ـسبز باشی

سارا جمعه 4 مهر‌ماه سال 1382 ساعت 08:39 ب.ظ http://cottage.persianblog.com

کی گفته ؟....

ساقی جمعه 4 مهر‌ماه سال 1382 ساعت 11:26 ب.ظ http://sarmastan.persianblog.com

سلام.اینهمه تلخی چجوری یه جا جمع میشه؟

مجید جمعه 4 مهر‌ماه سال 1382 ساعت 11:40 ب.ظ

جواب ئیلها رو نمیدی چرا؟؟؟؟

علی زمانی شنبه 5 مهر‌ماه سال 1382 ساعت 04:05 ق.ظ http://30yasat.blogsky.com

سلام
واقعا جالب بود.
دست شما درد نکنه.

روز نگار غریبانه پدر و پسر شنبه 5 مهر‌ماه سال 1382 ساعت 06:14 ق.ظ http://pouian.blogsky.om

همکار و همدرد ... کلامت را کاملا میشناسم و دردت را میفهمم ... سالیان دراز راهروی دادگستری را زیر پا گذاشتم .. بارها درد آنها را در پل رومی از زبانشان شنیدم و بار ها آنان را هنگام آزادی از زندان زیر هشت دیدم که میگفتند ... «از امشب که آزاد میشوم درد و تنهایی و بی پناهی ام دوباره شروع میشه ... آقا تو جایی من بودی یکسر نمیرفتی دنبال مواد؟»

آوات شنبه 5 مهر‌ماه سال 1382 ساعت 10:14 ق.ظ http://awathiva.persianblog.com/

این یکی دیگه حسابی تلخ

مُندو شنبه 5 مهر‌ماه سال 1382 ساعت 10:26 ق.ظ http://abodan.persianblog.com

سلام.مطلب قبلی زیبا بود و واقع بینانه و تاسف بر انگیز.موفق باشی.

صادق شنبه 5 مهر‌ماه سال 1382 ساعت 11:57 ق.ظ http://sadeghkhan.blogsky.com/

اگر فقط یکسره تلخی ها و زشتی ها رو ببینی به پوچی خواهی رسید . ما برای ادامه زندگی ناگزیریم تعادل رو حفظ کنیم. نیاز داریم نمونه های موفق رو هم ببینیم. همانطور که این سوال مطرح هست که چرا کسی معتاد میشه این هم سوال مناسبی ست که چرا تعداد دیگه ای بزعم شرایط نامساعد و نامناسب الوده نشده اند؟

مهر تو شنبه 5 مهر‌ماه سال 1382 ساعت 12:38 ب.ظ http://mehreto.blogsky.com

همیشه به خودم میگم این چائی تلخ نازنین با این همه اطلاعات منفی از جامعه کنونی مان چه زندگی نا بسامانی را از نظر روحی پشت سر گذاشته و برات آرزو میکنم همواره روح و احساست به لطافت یک شبنم سحرگاهی بر برگی ازدفتر زندگی نقش بسته باشد.

کویر شنبه 5 مهر‌ماه سال 1382 ساعت 01:38 ب.ظ http://kavir55.persianblog.com

خیلی تلخ بودی!...

هاله شنبه 5 مهر‌ماه سال 1382 ساعت 05:52 ب.ظ http://mithras.org

چای تلخ فلسفه اش همینه ... کمتر بگید چرا تلخی. فلسفه اش از اول این بوده که در مورد تلخیهای اجتماع بنویسه.

کیمیا شنبه 5 مهر‌ماه سال 1382 ساعت 10:25 ب.ظ http://matan.persianblog.com

با هاله عزیزم کاملا موافقم به دنبال مزه تلخ ،چایی تلخ نباشیم به یافتن بهتر قضاوت کردن و بهتر اعمال کردن در جامعه باشیم سپاس

ءشائخعی یثالشده یکشنبه 6 مهر‌ماه سال 1382 ساعت 09:08 ق.ظ

زیتون یکشنبه 6 مهر‌ماه سال 1382 ساعت 07:18 ب.ظ http://z8un.com

منم خواستم بنویسم چقدر تلخ ..دیدم همه نوشتن ..
دیدم که ماها دوست نداریم اینقدر تلخی رو ببینیم حتی اگه واقعیت داشته باشن ..ولی هستن! پس بگو و مارو با واقعیت های حتی غیر قابل باور آشنا کن !

مامان نیلو دوشنبه 7 مهر‌ماه سال 1382 ساعت 06:40 ق.ظ http://www.mycuteson.blgospot.com

ما دوست نداریم تلخی ها را ببینیم ولی وقتی جامعه ما را تلخی برداشته ناگزیریم که اقلا از تلخ بودنش مطلع باشیم و فراموش نکنیم که چه داره به سر مملکتمون میاد . دستمون کوتاهه ولی دلمون همیشه از رنجش این تلخیها آزرده است. هر کجا که باشیم....

کویر دوشنبه 7 مهر‌ماه سال 1382 ساعت 10:16 ق.ظ http://kavir55.persianblog.com

بابا ما نگفتیم چرا تلخی!...فقط گفتیم تلخ بود!...چرا تو ولایت بلاگستان نمیشه حرف زد!...میگن نظرتونو درباره نوشته .بلاگ بدین!...نه درباره نظر دیگران!...دوما...یاس نو هم تعطیل شد!

شبح سه‌شنبه 8 مهر‌ماه سال 1382 ساعت 03:35 ب.ظ http://shabah.org

چای تلخ عزیز!
تلخ اما نه هنوز به تلخی واقعیت!

نادی چهارشنبه 9 مهر‌ماه سال 1382 ساعت 03:22 ق.ظ http://www.rezaeidan.com/arra.html

سلام بر چای تلخ. از وجدان بیدار شما همان انتظار می رود که همواره بر زوایای تاریک جامعه روشنی بیندازید. ضمن اینکه به اعتقاد بنده هیچ چیز شیرین تر از واقعیت نیست. ضعف ما در قبول واقعیت و احساس ناتوانی و گناه است که آن را تلخ جلوه می دهد. شاد و سلامت باشید. و همچنان بیدار.

سرگردان چهارشنبه 9 مهر‌ماه سال 1382 ساعت 07:04 ق.ظ

jaleb bood baz ham benevis
moteshakeram

تاریخ شفاهی چهارشنبه 9 مهر‌ماه سال 1382 ساعت 08:10 ق.ظ

بم سر بزن

باران چهارشنبه 9 مهر‌ماه سال 1382 ساعت 09:36 ق.ظ http://chakad.persianblog.co

کلماتی که مینویسن رو دقت کن ؛تاسف انگیز بود : جالب بود:....
اما واقعیت اینه که اون داره اونجوری زندگی میکنه . شاید برای دیگران تلخ بیاد . اما فکر نمیکنم خودش همچین حسی داشته باشه؟؟؟

چرتینکوف چهارشنبه 9 مهر‌ماه سال 1382 ساعت 11:16 ق.ظ

آینه خوبه... آینه ای که اجتماعمونو نشون میده خوبه.
اما وقتی دلمون از اینهمه رنج و فقر فرهنگی میشکنه ٬ وقتی همه مون آرزومون پیشرفت فرهنگ و دانشمونه چیکار میتونیم بکنیم...
کاش یه جایی بود که دوستان همفکری میکردن که چه کنیم که این آینه جامعه مونو پاک نشون بده.
واسه رفع این نقصها چه باید بکنیم.
با بارون عزیز موافق نیستم. هر آدمی تو خودش خط کشی داره که معیار جدا سازی خوبی ها و بدیهاست. برای بعضی ها راه برگشت نیست. برای بعضی ها توانش نیست و انگیزه اش. نباید فکر کرد راضی هستن به چیزی که هستن و دارن.

مژگان چهارشنبه 9 مهر‌ماه سال 1382 ساعت 01:14 ب.ظ http://ninijon.persianblog.com

مثل همیشه چای ات تلخ تلخ بود، ولی دم کشیده( واقعیت )

مهندس سعید چهارشنبه 9 مهر‌ماه سال 1382 ساعت 07:10 ب.ظ http://www.madarshahi.com

سلام چای تلخ عزیز
بازم تلخ نوشتی. باز خوبه نوشتی!
راستی چی شد میخواستی دات کام شی؟ پی گیری کردی؟

گندم زار جمعه 11 مهر‌ماه سال 1382 ساعت 12:33 ق.ظ http://gandomzar.blogsky.com

هیچ خوشم نیومد!

هاپوتی جمعه 11 مهر‌ماه سال 1382 ساعت 02:40 ب.ظ http://haputi.persianblog.com

از چای تلخ شیرین نوشتن رو خواستن!!!!! اگه کسی تحمل تلخی رو نداره میتونه چشم و گوشش رو ببنده همون جوری که دهنش رو میبنده. میشه نخوند. میشه رفت و فقط وبلاگای شیرین! رو خوند. ولی نمیشه به چای تلخ گفت از شیرینی بنویس و تلخی ها رو نبین چون من تحمل ندارم. میشه؟؟

مژگان شنبه 12 مهر‌ماه سال 1382 ساعت 08:35 ق.ظ

سلام بابا اگه جای تلخ نمی خواین خوب نسکافه شیرین کنین بخورین

باران پائیز یکشنبه 13 مهر‌ماه سال 1382 ساعت 10:53 ق.ظ http://bargbaar.persianblog.com

کاشکی جوابتونو می داد ... دلم گرفت ...

پلاک 1+12 یکشنبه 13 مهر‌ماه سال 1382 ساعت 07:15 ب.ظ http://mamka.persianblog.com

دریغ از ریزه ای قند ... که سرما هم جوشیده شد ...

انوشه یکشنبه 13 مهر‌ماه سال 1382 ساعت 10:00 ب.ظ http://anoosheh.persianblog.com

مدتی بود نبودم و جدی جدی دلم برای چای تلخ خانی تنگ شده بود !

نفر ۳۴ دوشنبه 14 مهر‌ماه سال 1382 ساعت 12:09 ق.ظ http://asar.persianblog.com

من نمی دونم تو واقعا چای رو با قند می خوری یا با شکر!...
قصه ت خیلی سعی داشت تلخ باشه.قصه یخوب تاثیر تلخی می ذاره.نه واژه های صرفآ تلخ!مثل اینکه بخوایم از حس خوشحالی مون بنویسیم .بگیم خنده خنده خنده خنده خنده خنده خنده.......!
طرفدار تو! نفر ۳۴.مثل همیشه بهت سر می زنم!

یونس دوشنبه 14 مهر‌ماه سال 1382 ساعت 12:47 ق.ظ http://www.younesagha.persianblog.com

اومدیم مهمونی و یه چایی بخوریم ها. زدی تو ذوقمون. خیلی تلخ بود بابا. قبول

سیاهکل دوشنبه 14 مهر‌ماه سال 1382 ساعت 08:23 ق.ظ http://arshiastar.persianblog.com

ارسلان دوشنبه 14 مهر‌ماه سال 1382 ساعت 08:45 ق.ظ http://semidream.blogspot.com

جهل من از دانش افلاطون بیشتر است...چه جالب...چه زندونیهای فیلسوفی

delphica دوشنبه 14 مهر‌ماه سال 1382 ساعت 10:36 ق.ظ http://delphica.persianblog.com

چقدر تلخ بود!!!!بسان زهر مار.موفق باشی بسیار جالب مینویسی.

آبادانی دوشنبه 14 مهر‌ماه سال 1382 ساعت 12:05 ب.ظ http://abadanblog.persianblog.com

سلام. فقط میتونم بگم پناه بر خدا. شادکام باشی.

شراگیم دوشنبه 14 مهر‌ماه سال 1382 ساعت 02:14 ب.ظ http://www.sandiego.persianblog.com

سلام...بابا تو فهوه خونه هم یه قندون قند پیدا میشه دهنمون رو شیرین کنیم...این چیزا که نوشتی که عمرمون رو زهر مار کرد! ای بابا...

شقایق ساده سه‌شنبه 15 مهر‌ماه سال 1382 ساعت 03:27 ب.ظ http://tashaghayeghhast.persianblog.com

سلام ........ شما همون چای تلخ(یا قهوه تلخ ) هستید که در پرشین بلاگ بودید ؟؟؟ ........ من به ایشون به خاطر آشنایی با وبلاگ خیلی مدیونم .......... وبلاگ زیبایی دارید ........... موفق باشید .

جواد چهارشنبه 16 مهر‌ماه سال 1382 ساعت 08:53 ق.ظ http://javadrabiai,persianblog,com

سلام متن زیبایتان را خواندم.در ضمن اسم وبلاگتان هم فوق العاده قشنگ است.به ما هم سر بزن خوشحال خواهیم شد.منتظرتم.

رها.ج پنج‌شنبه 17 مهر‌ماه سال 1382 ساعت 12:46 ب.ظ http://www.mondaysat4pm.persianblog.com

سلام .....

بامداد جمعه 18 مهر‌ماه سال 1382 ساعت 01:56 ق.ظ

فقط خواستم بگم همشه میام اینجا و میخونمت ... حتی اگه هرروز تلختر بنویسی ... قلمت پایدار دوست عزیز...

[ بدون نام ] شنبه 19 مهر‌ماه سال 1382 ساعت 12:05 ق.ظ

تبریک میگم ... از خوشحالی گریه کردم ... شیرین عبادی واقعا استحقاقش رو داشت ... توی این راه از جون مایه گذاشته بود ... منهم احساس غرور میکنم و می خوام این خبر رو به همه دوستهای غیر ایرانی ام هم بدم و به ایرانی بودنم بیشتر از قبل افتخار کنم ...

عسل شنبه 19 مهر‌ماه سال 1382 ساعت 01:11 ق.ظ http://arezooieman.persianblog.com

سلام
مثل همیشه تک می نویسی و پر معنی.....شاد وموفق باشی دوست من .

لیلا شنبه 19 مهر‌ماه سال 1382 ساعت 10:05 ق.ظ

همیشه آرزو می کنم کاش دنیای بهتری داشتیم . وقتی به اینجا سر می زنم با خودم می گم کاش شجاعت بیشتری داشتیم .
ممنون که با این مطالب زیبا درد اجتماع را نشان ما می دی .
به امید روزی که بهتر از امروز باشیم .

ارنستو شنبه 19 مهر‌ماه سال 1382 ساعت 02:58 ب.ظ http://yasseriran.persianblog.com

عیب نداره اون خودشم جهلش از علمش بیشتر بوده

کاغذبی خط شنبه 19 مهر‌ماه سال 1382 ساعت 08:56 ب.ظ http://kaghazebikhat.persianblog.com

سلام دوست عزیز این افتخار بزرگ حایزه صلح نوبل بر شما و همه ایرانیان مبارک باد....لحظاتت پر بار و لبریز از سلامتی و شادکامی(( جایزه نوبل))// شیرین عبادی در ۳۱ خرداد سال ۱۳۲۶دنیا آمد. او وکیل ، نویسنده، محقق ، فعال اجتماعی ، استاد دانشگاه و سالهاست در زمینه حقوق کودکان و زنان فعالیت می‌کند و کانون مدافعان حقوق بشر را تاسیس کرده است .... تبریک و درود بر خانم عبادی و ایرانیان بخصوص زنان ایران....!//

حسین یکشنبه 20 مهر‌ماه سال 1382 ساعت 03:41 ق.ظ http://diyarashna.persianblog.com

درود به شما دوست عزیز
هرچه از شیرینی برنده شدن خانم عبادی لذت بردم پس از خوندن این حکایت تاسف بار برام ذهر شد چه می شود کرد چای تلخه دیگه حتما اگه قبلا خبر اختصاص جایزه صلح نوبل به خانم کاظمی رو نخونده بودم الان اشکم در می یومد.
منتظر شما دوست عزیز هستم سری بزنید

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد