من از یکسال پیش می خواستم وبلاگ داشته باشم.علت تاخیر من در نوشتن هم یکی نوشتن کتابم بود که یکسال تمام درگیرش بودم و یکی دیگه هم ضعیف بودن کامپیوترم بود که هر دو برطرف شدند. من خبرنگار یکی از روزنامه ها در غرب ایران هستم.اینجا هم مثه تمام ایران فقر, فحشا و اعتیادو... بیداد میکنه. با این تفاوت که در غرب ایران , بواسطه جامعه کارگری این منطقه , بسیاری از مسائل فرهنگی و اجتماعی هنوز حل نشده باقی مونده. جالب اینه که ما حق چاپ هیچکدوم از این مشکلاتو نداریم . چون مقامات مسئول!! در مطبوعات معتقدند: بازگویی این مشکلات بازتابهای منفی و پرتنشی رو به همراه داره و ما طالب آرامش جامعه هستیم .(منظورشون اینه که ما طالب حماقت جامعه هستیم . انگار که مردم هیچوقت هیچ جنگ و نا امنیتی رو ندیدند).اینه که من می خوام از طریق وبلاگم یه گوشه از واقعیت غمبار جامعه غرب ایران رو بنویسم. بدون سانسور و بدون محافظه کاریهای معمول درمطبوعات.
من امیدوارم مطبوعات ما به اون مرحله از صداقت و رسالت حرفه ای برسه که بدور از دورنگیها و مصلحت اندیشیها واقعیاتو نشون بده .و مردم ما اونقد آزاد باشند که بتونند آگاهانه نسبت به این واقعیات واکنش نشون بدند.

چای هر چقدر تلخ باشه همه نوشیده اند حتی برای یکبار

سلام